گاهی خدای سبحان انسان را به سختی مبتلا می‌کند. «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِين» (بقره/155) تا انسان جزع و فزع کند و ناله کند. این از محبت خداست به انسان که به سختی بیافتد و این ناله را بشنود و این تضرع و رابطه برقرار شود. گاهی ما می‌گوییم: خدایا این رابطه را نمی‌خواهیم. می‌گوید: تو مثل بچه‌ای هستی که می‌خواهد از دارو فرار کند اما دوای تو این است. «الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون» (بقره/156) این نگاه اگر در رابطه با خدا باشد خیلی چیزها برای انسان ساده می‌شود. به مصیبت از چه منظری نگاه کنیم. با کدام دوربین ببینیم. لذا «إِنَ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا» (شرح/6) همین است. یعنی دو دوربین است. از یک دوربین تو سختی می‌بینی، از یک دوربین عین راحت است. دوربین جامع هم هست، هم عسر را می‌بیند و هم یُسر را می‌بیند. اینها در آمیخته با هم هستند. همه حوادثی که برای ما پیش می‌آید همینطور است. دوربین دیگر دوربین زندانبان بود. نگاه زندانبان به زندانی یک نگاه متکبرانه است. وقتی زندانبان به یوسف رسید از منظر چشم او اول به عنوان یک زندانی بود. اما وقتی حوادث را می‌بیند دوربینی که دارد از این چشم نشان می‌دهد می‌بیند یکی از عاشق‌های یوسف زندانبان می‌شود. مجذوب می‌شود به طوری که اظهار علاقه می‌کند و می‌گوید: اگر دست من بود لحظه‌ای نمی‌گذاشتم اینجا بمانی. نظام الهی که یوسف(ع) داشت، هرکس با او ارتباط برقرار می‌کرد، جذب این رابطه می‌شد حتی زندانبانی که فطرت او اینقدر محجوب شده است. از یک زاویه دیگر زندانیان هستند. می‌بینند یک نفر جدید وارد شده است. این شخص جدید ظاهرش و حالاتش به زندانیان نمی‌خورد. شب کنار درخت خشک آمده و درخت سرسبز شده است. بعد اول صبح اولین کاری که کرده یکی یکی به زندانیان سر زده، به خصوص آنهایی که بیمار بودند و مشکل داشتند. وقتی زندانیان رفتار یوسف را می‌بینند، رابطه‌شان چه می‌شود. به دهان کسی که بیمار بود غذا می‌گذاشت و از او پرستاری می‌کرد. لباس او را می‌شست. کارهایش را انجام می‌دادم. عظمت و وقار و الهیت را در وجود او می‌دیدند. عبادت او را می‌دیدند. مثل یک خادم برای اینها خدمتگزاری می‌کرد. برای زندانیان یکباره فضا تغییر کرد. دیگر زندان نبود و غیر قابل تحمل نبود. یک محیط گرم شد. این نگاه که پیش آمد در زندان تغییر ایجاد شد. وقتی وارد زندان شد بعضی خطاب کردند: «یا فتی، بارک الله تعالی فیک ما احسن وجهک و ما احسن حدیثک» تو چقدر زیبا و خوش بیان هستی. همه چیز تو حسن است. زندانی که هیچکس به او بها نمی‌دهد، همه جور تحقیری می‌شود، یک آدم وجیه و با وقار و با کمال بیاید به اینها خدمت کند و طوری باشد که گویی عبد اینهاست. همین‌ها بعداً کادر یوسف(س) برای حاکمیت او شدند. یعنی به جایی رسیدند که بعدها جزء کادر یوسف برای حاکمیت شدند. لذا محیط زندان برای یوسف(ع) با همه محدودیت‌هایی که دارد هیچ حدی ایجاد نکرد. در سخت‌ترین شرایط امکان کار کردن و کادر ساختن هست چه برسد به ما که خداوند برای ما یک فراخی با حاکمیت الهی در کشور قرار داده است. ما اگر نتوانیم نتیجه بگیریم معلوم می‌شود خیلی در عزم و جزم کوتاهی کردیم. او در زندان با مجرمین توانست کادرسازی عظیم داشته باشد و محیط زندان را تغییر بدهد. اگر هرکدام از ما نتوانیم به وظیفه‌مان درست عمل کنیم و این برای مردم سخت شود، خلی بد است. یوسف در زندان پولی نداشت اما توانست وضعیت روحی آنها را آنچنان تغییر بدهد که از هر پول خرج کردنی ارزشمندتر بود.