حاج آقای سعیدی: نگاه درست به خدا داشتن و ذکر خدا را کردن، آدم را آرام میکند. ابزار این ناآرامی شیطان است. چه کار میکند ما را به هم میریزد؟ وقتی میخواهم خرید کنم، یک فروشنده یکوقتی که میخواهد من را وادار به خرید کند، آرامش مرا به هم میریزد. بدو بدو! آتش زدم به مالم... اینقدر شلوغ میکند، آرامش و تصمیمگیری شما را به هم میریزد. خرید که میکنی میگویی: من اصلاً این را نیاز داشتم خریدم؟ سؤالی که روز قیامت از خودمان میکنیم که چرا مبتلا به این گناه شدم؟ شروع به وعده دادن میکند، اینقدر شلوغ میکند که دیگر قدرت تصمیمگیری نداری. خرید میکنی و میآیی و نگاه میکنی کار شیطان همین است. «وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُم» (انفال/48) کار شیطان زینت است که مشتری جذب کند. میروی یک جا خرید کنی، روی میوهها لامپ روشن کردند، چشم را میزند. میوهها میدرخشند، دو کیلو میوه میخری، میوه را میشویی نگاه میکنی میبینی میوهها خراب است. میگوید: الآن میروم پس میدهم! میروی میبینی وانتی رفته است. دیگر فرصت نیست. «رَبِّ ارْجِعُونِ» (مؤمنون/99) خدایا ما را برگردان! موقعی که چشمها باز میشود، خدایا همه اینها خراب است! این عمل من بود، صدقه بود، ولی با منت خرابش کردم. منت سر دیگری گذاشتم، مالی که به عنوان صدقه بود، باطل شد. چرا حج من در عمل من نیست؟ چرا چنین گناه سنگینی در عمل من هست؟ خدایا مرا برگردان. هرگز! جای برگشت نیست. الآن خوب خرید کن. لذا بعضی خبره هستند. بار را نگاه میکند، هزار چراغ رویش باشد یا نباشد، نگاه میکند میگوید: بارش خوب نیست. یا انتخاب میکند میگوید: آن یکی را بده! نسبت به تبلیغات فروشنده کر است. نسبت به تبلیغات شیطان باید کر باشیم. این کری را ذکر خدا ایجاد میکند.
وقتی یاد چیزی مرا مشغول کرد از غیر آن میمانم. خاصیت یاد خداست، دل آدم را پر میکند و قابلیت پر شدن هم دارد. یعنی دروغ نیست. وعده شیطان دروغ است. یادش هم دروغ است. در زندگی هم امتحان کردیم، دائم میگوید: برایت خوشبختی میآورم. همه وعدهها تو خالی و پوچ است. اگر چشم ما باز شود همان لحظه وعده میفهمیم چه اتفاقی دارد میافتد. یعنی لحظه مواجه با گناه که مخالف با یاد خداست، میفهمیم «أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً» (حجرات/12) خود این گناه است، گوشت برادر مرده را خوردن است. منتهی گاهی ذائقه ما تعطیل میشود. حس نمیکند. یکوقت مدرسه دوستان طلبه پاکستانی بودم، ما را دعوت کردند. غذایی را آوردند شبیه آبگوشت، ما یک لقمه که از این خوردیم. خیلی تند بود و سوختیم! گفتم: چرا اینقدر تند است، میخورید. پرسیدم: از غذاهای ایرانی چه میشناسید؟ گفت: شما غذا را بی مزه میخورید. چلوکباب بی مزه بود. قرمه سبزی بی مزه بود. چون ذائقه این تعطیل است و سوخته است. بعضی مواقع انسان فقط با گناه حالت خوب برایش ایجاد میشود. چون ذائقه از بین رفته است. می گویی: کدام لذت ذکر خدا؟ کدام لذت نماز؟ کدام لذت عبادت؟ ذائقه را سوزاندی. تا نسوزی میگویی: خوشمزه نیست و غذا را متهم میکنی، ذائقه را متهم کن! یاد خدا اینها را تثبیت میکند. حالت بهم ریختگی و سوختن این ذائقهها را تثبیت میکند. اینها را از شما دور میکند. این مزه چشیدن غذاهای مختلف لذت دارد. به هر عبادتی یک ناخنک بزنیم، مزهاش را حس کنیم. با یاد خدا دل را آرام کنیم و بعد تصمیم گیری در عبادت درست میشود. مینشینی کلاه خودت را قاضی میکنی. چرا دیگر من لذت عبادت را نمیبرم؟ چرا در نوجوانیام حالت بهتری داشتم؟ شیرینی گویشهای مبارک امام سجاد(ع) همین لذتهای عبادت را به ما میچشاند.