بسم الله الرحمن الرحیم «وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ قالَ أَحَدُهُما إِنِّي أَرانِي أَعْصِرُ خَمْراً وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ» (یوسف/36) این آیه در ادامه مباحثی است که یوسف وارد زندان شد و مباحث مختلفی که بیان شد. گفتیم: ورود یوسف با زندان همراه با واقعه دیگری شد. اینها اتفاق نیست و هرکدام از اینها که قرآن به خصوص این مسائل را به هم گره می‌زند و مرتبط می‌بیند، معلوم می‌شود در سرنوشت آینده یوسف که شخصیت اصلی این قصه است، نوع گره زدن‌های قصه‌های فرعی نقش دارد. در زندگی ما هم همینطور است. ما یک شخصیت اصلی در زندگی داریم و یک وقایع فرعی که روزهای مختلف و مکان‌های مختلف برای ما پیش می‌آید. این نقش‌های فرعی همه برای پر رنگ کردن نقش اصلی است. یعنی نقش اصلی به واسطه نقش فرعی پر‌رنگ می‌شود. نقش فرعی به تنهایی جلوه‌گری ندارد. اینجا هم از مسائلی است که این رابطه «وَ دَخَلَ مَعَهُ» اتفاق نیست و قرآن هم به این تبیین می‌کند، سرنوشت این دو نفر با سرنوشت یوسف گره‌ای خورده و یک رابطه‌ای پیدا می‌کند. ممکن این رابطه سالیانی طول بکشد تا آشکار شود اما رابطه است. پس اگر گاهی نقش‌های فرعی در زندگی ما پیش می‌آید، فکر نکنیم اینها بی اثر است. هر یک نقشی که ایجاد می‌شود، چه اختیاری چه غیر اختیاری، دوستی‌ها، ارتباطات، حوادث و کارها، اینها یا مربوط به همان دوره و تأثیر گذاری در همان دوره دارد و آشکار می‌شود یا طول می‌کشد و در برهه‌ دیگر این نقش خودش را آشکار می‌کند. هیچ ارتباطی امکان پذیر نیست، مگر تأثیر و تأثر با هم دارند. اگر این باور را بکنیم، سعی می‌کنیم در نقش‌های اختیاری و روابط اختیاری طوری انتخاب کنیم که اگر او در ما تأثیر می‌گذارد تأثیر مثبت باشد. اگر ما در او تأثیر می‌گذاریم تأثیر مثبت باشد. لذا اگر به ما گفتند سعی کنید دوستی‌هایتان را به جایی ببرید که آنها شما را به یاد خدا بیاندازد، چون این نه فقط امروز تأثیر گذار است در وجود من، بلکه گاهی تا ابدیت، تا عمر من در دنیا و بعد از آن هست، این تأثیر ادامه پیدا می‌کند. لذا اینها ساده نیست. اینکه به ما فرمودند: اگر روابط مختلفی دارید سعی کنید نشست و برخاست‌های شما و ارتباطاتتان را با کسانی قرار بدهید که شما را به یاد خدا می‌اندازد. این در طولانی مدت روی وجود انسان اثر گذار است. این دو نفر با یوسف ارتباط برقرار کردند. بعد از مدتی که اینها وارد زندان می‌شوند خواب را نقل می‌کنند. این دو نفر در تشکیلات حاکمیت بودند، یکی سرآشپز حاکم مصر بود و دیگری ساقی او بود. این دو دائماً با حاکم حشر و نشر داشتند، به دلیلی توطئه‌ای صورت می‌گیرد که باعث می‌شود اینها دنبال نقش مسموم کردن یا کشتن این حاکم بربیایند و بعد یکی از اینها در وسط کار پشیمان می‌شود. در روزی که قرار می‌شود پادشاه را مسموم کنند، وقتی این شراب را برای پادشاه می‌آورد، به پادشاه می‌گوید: این را نخورید. این قصد کشتن شما را دارد. سرآشپز او را لو می‌دهد. حاکم می‌گوید: خودت بخور. او هم می‌خورد. چون پشیمان شد و این کار را نکرده بود. می‌گوید: شما او را امتحان کنید، غذایی که او پخته، وقتی امر می‌کند این غذا را بخور، نمی‌خورد. چون غذا مسموم بوده است. کینه سرآشپز باعث شد رسوا شود. این دو را به زندان انداختند، همزمان با یوسف اینها وارد زندان شدند. مدتی گذشت که این مدت را مختلف ذکر کردند. هرکدام از این دو نفر خوابی دیدند. چون دیده بودند در زندان یوسف هم از جهت وجودی آدم صالحی است، هم دیده بودند اهل عبادت و مناجات با خداست و این خود یک شخصیت ویژه‌ای از عباد ایجاد می‌کرد. هم دیده بودند اهل خدمت به مردم است. این نگاه سه گانه، یکی رابطه‌ای که با خدایش داشت. یکی شخصیت خودش را که نگاه می‌کردند. یکی هم ارتباط او با دیگران، این سه نگاه و آثاری که از یوسف(ع) دیده بودند از جهت علمی که وقتی گفتگو می‌کرد و حرف می‌زد، مشکلات مردم را گوش می کرد، راهکار بیان می‌کرد، خیلی راهکارهای جذاب و جالبی است. نقل کردند که دیگران هم خواب‌هایی را می‌دیدند می‌آمدند نزد یوسف مطرح می کردند و یوسف تعبیر می‌کرد که این هم نقل شده در بین تفسیر، این چند وجه باعث شده بود، اینها وقتی خوابشان را برای یوسف می‌گویند، معمولاً افرادی که در دربار هستند افراد پیچیده‌ای هستند. افراد ساده ممکن است زود گول بخورند، باید افراد پیچیده و دقیقی باشند. لذا اینها به سادگی زیر بار اینکه باور کنند یوسف آدم خوبی است نرفته بودند. تعبیری که بعد از نقل کردن خوابشان به کار می‌برند، می‌گویند: «إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ» ما این خواب را برای تو گفتیم، چون تو را از محسنین دیدیم.