اگر من می‌بینم در بین مردمد جاذبه ندارند دو علت ممکن است داشته باشد. یکی علت مربوط به من باشد که در این رابطه عمل صالح من مخلصاً لله نیست و خدوم برای مردم نیستند. یا نه، جو آنچنان تغییر کرده این فطرت را یک مقدار کدر کرده است. ممکن است کسی از صنف من یک کار خطایی بکند که مردم از او توقع ندارند و این در ذهن مردم باقی بماند. بقیه را که می‌بینند همین حکم را نسبت به این هم جاری کنند و این باعث شود این شخصی که این کار را کرده تقاص تمام محرومیت‌هایی که در ارتباطات دیگران هم ممکن است ایجاد شود و محروم شوند از استفاده‌ایی که ممکن است اهل صلاح داشته باشند، او مقصر بوده که این بدبینی را ایجاد کرده است. لذا من که در این لباس قرار می‌گیرم، دارم می‌گویم من جای پای انبیاء می‌گذارم و من می‌خواهم تابع انبیاء و ائمه باشم، خیلی کار را سخت‌تر می‌کند که مردم نگاهشان به من اینطور باشد که دلسوز و خیرخواه آنها هستم. چرا اینها رجوع کردند. با اینکه اینها جزء تشکیلات حاکمیت بودند و به راحتی به کسی دل نمی‌سپردند با همه پیچیدگی که داشتند، غر از زندانی‌های دیگر اینها هم به یوسف دل سپردند. اینقدر یوسف در نظام وجودی‌اش صالح بود و نسبت به دیگران محبت داشت و خدوم بود که اینها هم اعتماد کردند. راز خودشان را نزد یوسف آوردند. کسی که محسن باشد، خود به خود مردم آن رازهای وجودی‌شان را نزد او بیان می‌کنند. این نکته‌ها مهم است. اینجا که می‌رسند بنا را بر اعتماد می‌گذارند. در جامعه اگر این نظام از دست برود، یعنی قشر مرجعی که مورد اعتماد مردم باید باشند، چه خودشان این را خراب کنند، چه به واسطه تبلیغات و شایعات این مسأله از بین برود، مردم در ارتباط اعتماد سازشان و آن رابطه آرامش بخش‌شان این رابطه را از دست دادند و این اجتماع به آرامش نمی‌رسد. این اجتماع به حل مشکلاتش نمی‌رسد. این نگاه خیلی نگاه جالبی است که وظایف ما را خیلی سنگین می‌کند. هر کسی به هر نسبتی که یک مرجعیتی برای مردم و ارتباطی که مردم رجوع به او بکنند در جهتی داشته باشد، یک مسئول جمهوری اسلامی باشد، یک روحانی باشد، کسی باشد معتمد مردم در محل باشد، پدر یک خانواده نتواند آن شخصیت محسن بودنش را در خانواده نشان بدهد که بچه، همسر، فرزندان، فامیل، این اعتماد را پیدا نکنند، همه تلاطم‌‌های اطراف به این برمی‌گردد که کوتاهی کرده است. «إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ» را مرحوم علامه خیلی زیبا بیان کردند که این نگاه یک نگاه فطری در رجوع است که مردم فطرتاً دنبال این هستند. این را خدا قرار داده است. از این طرف در فطرت اینها محسن بودن را قرار داده، از آن طرف در نظام وجودی تحقق محسن را امکان پذیر کرده است که اجابت این حاجت باشد. در هرکدام از اینها اختلال ایجاد شود، نظام فطری مختل شده است. لذا اینها یک بحث دارد که در جامعه امروزی ما، چه تدبیری کنیم که آن قشر مرجع که می‌تواند لایه‌های مختلف داشته باشد، چطور ایجاد کند. حتی اگر یک هنرپیشه یا ورزشکاری برای مردم حالت مرجعیت پیدا می‌کند، نگاه محسن بودن را نداشته باشد مردم را ضایع کرده و اعتماد مردم را خراب کرده است. اگر در واقعه‌ای مردم به او اعتماد می‌کنند از همین نگاه فطری نشأت می‌گیرد. «إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ» ما تو را امین خود یافتیم. اصل این رابطه فطری است. در اجتماع این نعمت است. اگر اجتماعی محسن نداشته باشد، مورد اعتماد نداشته باشد، این اجتماع رو به ویرانی می‌رود. لذا محسن می‌تواند جامعه را به سمت نظم الهی سوق بدهد. «إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ» را خدا آورده، ما خوابمان را آمدیم پیش تو بگوییم چون تو را اینطور دیدیم. نظام تربیتی را بیان می‌کند که باید یک عده محسن باشند. باید دیگران فطرتاً به محسن اعتماد کنند. همه اینها در همین آیه شریفه درمی‌آید.