شریعتی: در این مقطع و برهه که حضرت یوسف وارد زندان شدند و این دو جوان وارد شدند، اینجا صحبتی از نبوت حضرت یوسف نیست؟ حاج آقای عابدینی: از همین‌جا بحث شروع می‌شود. نشان می‌دهد آغاز نبوت جرقه‌هایش شروع شده است.تا اینجا یوسف(ع) به دنبال مردم می‌رفت تا هم به آنها خدمت کند و مشکلاتشان را حل کند. در این نگاهی که یوسف می‌رفت، آنجا بیانی از بحث نبوتش ندارد. نمی‌خواست خدمت بکند تا اینها را بخاطر این خدمت هدایت کند. یک موقع هست می‌خواهم یک کاری بکنم، می‌روم به مردم خدمت می‌کنم تا آن نتیجه را بگیرم. یعنی مقدمه برای آن هدف می‌شود. یک موقع هست دلسوزانه خدمت می‌کنم اما برای هدفم برنامه‌ریزی جدا دارم، خدمتم را موکول به هدف نمی‌کنم که اگر بدانم کسی به آن هدف من در نمی‌آید به او خدمت نکنم. یوسف(ع) اینطور خدمت نکرد. اینها اهل ایمان و توحید به یوسف نبودند. هنوز دعوتی نکرده بود، آنها بت پرست بودند. اما یوسف بر آنها خدمت می‌کرد. وقتی این خدمت را انجام می‌داد نتیجه این خدمت خود به خود، در یک جایی من می‌بینم توانم محدود است و یک قسمتی از خدمت را می‌توانم، به همه نمی‌توانم خدمت کنم. البته اینجا انسان اولویت دارد، پدر و مادر اولی است، ارحام اولی است. مؤمنین اولی هستند. همسایگان اولی هستند تا این قشر گسترده‌تر شود. اما یک کسی یک جایی قرار گرفته نسبتش با بقیه مساوی است، چون نه کسی فامیلش است و نه پدر و مادرش است، لذا خدمت یوسف(ع) به همه اینها یکسان بود. حتی آنهایی که از او کناره می‌گرفتند را هم محبت می‌کرد. از اینجا وقتی اینطور می‌شود بعد می‌بینی یواش یواش مردم سراغ او می‌آیند. وقتی مردم سراغ او آمدند نوبت تبلیغ و بیان کارش می‌رسد. این نگاه که اگر خدمتی می‌کنیم به دنبال این نباشیم که اگر اهداف من پیاده می‌شود، خدمت کنم. این بحث مهمی است که اگر بدانم این شخص در اهداف من نمی‌گنجد، از اول اصلاً خدمتی نکنم. به خصوص در حاکمیت، مسئولین و حاکمان نظام نگاهشان باید این باشد که برای همه مردم خدمت کنند. اگر درست خدمت کنند، خدمت کردن صحیح باعث می‌شود مردمی هم که دینشان با او متفاوت است، احساس کنند این نگاه او باعث این خدمت شده است. علاقه به نگاه او هم پیدا می‌کنند و به سمت نگاه او هم جذب می‌شوند. لذا این روش را ما باید حواسمان باشد به عنوان یک روش تبلیغی است که خدمتمان بدون این باشد که بخواهیم حتماً دنبالش یک سود و نتیجه‌ای ببینیم. از طرف خدا امر شده که ما خدوم باشیم به همه انسان‌ها، البته به مؤمنین و پدر و مادر ویژه‌تر، اما خدمت به عموم مردم را مهم بدانیم. یکی از اینها اینطور خواب دیده بود که «إِنِّي أَرانِي أَعْصِرُ خَمْراً» من می‌بینم دارم انگور را می‌فشارم و تبدیل به خمر می‌کنم.«وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزاً» دیگری می‌گوید: من در خواب دیدم بالای سر من طبقی است، در آن چند قرص نان است «تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ» پرندگان از این طبق نان آمدند و می‌خورند. «نَبِّئْنا بِتَأْوِيلِهِ» خواب ما را تعبیر کن و تأویل کن. تأویل و تعبیر دو اصطلاح است. تأویل بیان حقیقت است و تعبیر بیان مفهوم است. یک زمان من خوابی می‌بینم و به کسی می‌گویم و او برای من تعبیر می‌کند. اما. یک موقع هست که واقعش را به من نشان می‌دهد. آنچه واقع و حقیقت بیان می‌شود، تأویل است. اما تعبیر مفهومی است که آن خواب را بیان می‌کند. در مورد حضرت یوسف عمدتاً چند جا تأویل به کار رفته است. «ما یعلمه تأویل الاحادیث» حقایق را به او نشان دادیم. یک موقع هست انسان عالم مثال را می‌بیند، در آنجا حقایق دیده می‌شوند. یک موقع تعبیر خواب است. تعبیر مفهوم است اما تأویل مصداق است. مثل وقتی که فرزندان و پدر و مادر یوسف به مصر رسیدند در آخر قصه و آنجا سجده کردند، می‌گوید: «هذا تَأْوِيلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْل» (یوسف/100) این تحقق آن است. اما آنجایی که بیان است تعبیر است. «نَبِّئْنا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ» اینجا خیلی نکات مختلفی هست.