شخصی است به نام علی بن یقطین، از یاران امام صادق(ع) و از یاران امام کاظم(ع) است. عاشق امام است ولی به توصیه امام شیعه بودن خودش را پنهان کرده و به وزارت هارون منصوب شده است. این قصه را علی بن یقطین نقل می‌کند. من به مکه رفتم، بعد به خانه امام کاظم(ع) رفتم، در زدم امام مرا به خانه راه نداد. این قصه را مخصوصاً مسئولین کشور ما که عازم حج هستند باید گوش بدهند. مدیران، اینهایی که اختیارات دارند. بودجه دستشان است، اباب رجوع دارند. علی بن یقطین فردا آمد، دوباره در خانه را باز نکرد. حضرت آمدند بیرون، علی بن یقطین گفت: چرا مرا راه ندادید؟ حضرت فرمود: بخاطر اینکه ابراهیم شتربان را به محل کارت راه ندادی. باید چه کار کنم؟ فرمود: باید جلب رضایت کنی. گفت: الآن ما مدینه هستیم، او کوفه هست. حضرت فرمود: باید عذرخواهی کنی. الآن ما همه عاشق امام زمان(ع) هستیم. حاضر هستیم تمام هستی را بدهیم و یک لحظه امام زمان را ببینیم. علی بن یقطین به کوفه آمد. خانه شتربان را پیدا کرد. رفت او را پیدا کرد. در خانه‌اش را زد. ابراهیم در را باز کرد. گفت: وزیر در خانه من آمده؟ گفت: من در خانه امام رفتم و امام مرا به خانه‌اش راه نداد. گفت بیایم جلب رضایت تو را بکنم. ابراهیم گفت: از تو راضی شدم. گفت: اینطور نه! من صورتم را روی خاک می‌گذارم و تو کف پایت را به صورتم بکش! می‌خواهم مطمئن شوم که تو مرا بخشیدی. من دنبال جلب رضایت خدا و جلب رضایت حجت خدا هستم. این تأثیرات حج است. حج هم مثل نماز است. ممکن است بعضی بگویند: اگر نماز خوب است چرا بعضی از نمازگزاران نماز می‌خوانند و گناه می‌کنند. از نماز هرکسی یک بخشی را بهره می‌برد. حج هم همینطور است. سفره‌ای که خدا برای ساخته شدن ما پهن کرده است. هرچه او اصرار کرد من این کار را نمی‌کنم، گفت: حتماً باید بکنی. یک وزیر صورتش را روی خاک گذاشت و به یک شتربان گفت: کف پایت را روی صورت من بکش. به یکبار هم راضی نشد و گفت: چند بار این کار را بکن. صورتش را به سمت بالا کرد و گفت: خدایا تو شاهد باش! من این نفر را راضی کردم. به مدینه برگشت، در خانه امام کاظم رفت. امام فرمود: حالا از تو راضی شدم. کسی که مردم از او ناراضی هستند، باید حلالیت بطلبد. چه کسانی از ما ناراضی هستند؟ به چه کسانی ظلم کردیم؟