بنده خدایی از من تعریف می‌کرد، راننده بود، می‌گفت: من یکوقت چندین سال پیش در مسجدی گردنبند طلا پیدا کردم، به واسطه جوانی‌ام فروختم، تازه هم نامزد کرده بودم. خانمم را چلوکبابی بردم، وضع مالی خوبی هم نداشتیم. غذایی خوردیم و بعد پشیمان شدم. می‌گفت: رفتم پول را در صندوق صدقات انداختم و گفتم: استفاده نمی‌کنم. بعدها صاحب گردنبند پیدا شد و رضایت نداد. این هم نگفت من گردنبند را برداشتم. می‌گفت: نزدیک سی سال از این کار می‌گذرد، صبح و شب من با این خاطره تلخ است. سی سال تلخی و عدم آرامش به وایطه یک خطای لحظه‌ای! چلوکباب چه مزه‌ای بود! بدانیم تلخی‌های خطاهای ما اضطراب بعدی ما را دارد. مگر اینکه آدم جایی برسد که غرق شود، گناه برایش ملکه شود و دیگر برایش مسأله‌ای نباشد آنوقت دچار امهال می‌شود و به او مهلت می‌دهند. دیگر خطاها مثل سرسره می‌ماند و سرعت می‌گیرد. آنوقت خطا هیچ آزاری به او نمی‌رساند. چون ذائقه‌اش عوض شده است. منتهی جزا از اینها برداشته نمی‌شود. یک روزی پیش می‌آید مثل بچه‌ای که در مهمانی هی حرف می‌زند، بچه بنشین و اذیت نکن. هی دست به وسایل می‌زند و می‌‌شکند، می‌گوید: هرکاری می‌خواهی بکن، خانه می‌رویم!! اینجا جای تنبیه و تذکر نیست چون ظرفیت اینجا یک تذکر محدود بود. یک جای دیگر یک محرومیت بزرگتر! پایت به روز قیامت می‌رسد که تو نفی می‌کنی قیامت وجود ندارد، با واقعیت نمی‌توانیم دربیافتیم. قیامت هست، روز جزایی هست و تو می‌دانی که هست. این انکاری که می‌کنی برای این است که نمی‌خواهی عذاب را تصویر کنی. وگرنه این اتفاق خواهد افتاد و ساعت آتیه هست، برای همه شما می‌آید. شریعتی: هرچه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم! خوش به حال آنهایی که تمام لحظات زندگی‌شان با یاد خدا سپری شد. خیلی نکات خوبی را شنیدیم، انشاءالله با این نکات سبک زندگی‌مان را تغییر بدهیم و پیش برویم به سمت آرامشی که باید برسیم. امروز روز دحو الارض است و روزه امروز خیلی فضیلت دارد. امروز ما را دعا کنید، روز زیارتی حضرت رضا(ع) هم هست، دوستانی که مشهد هستید حتماً ما را دعا کنید.