اکثر قوای باطنی ما دست به دست هم میدهند تا یک خواب شکل بگیرد. در نظام ظاهری، قوای ظاهریمان حواس ظاهریمان است. چشم و گوش و باقی اعضاء که ما یک تصویرهایی را میبینیم و ترکیب اینها در نظام حس مشترک ما و بعد خیال ما، وقتی من این قرآن را میبینم و رنگ و ترکیبش را احساس میکنم اما در نظام خواب اینطور نیست و خیلی پیچیده میشود. حتی آنجا که یک رنگ و حجمی را میبینم ممکن است دهها انتقال صورت گرفته باشد. من یک معنایی را احساس کردم، آن معنا وقتی میخواهد بروز پیدا کند در آن حالت خواب دیدن من، قوه خیال من مثل حافظه یک کامپیوتر است که هر دادهای را بایگانی میکند. متخیله رجوع میکند این تصویرها را با هم ترکیب میکند و به کار میگیرد. پس ما یک حواس ظاهری داریم که در روز باعث میشوند صورتهایی به درون ما وارد شوند. بعد حس مشترکی داریم که اینها را در درون ما با هم ترکیب میکند و معلوم میشود من این قرآن مبارکی که در دستم هست، رنگش چه رنگی است. شکل و حجم و وزنش، اینها با هم یک وحدت پیدا میکنند و من یک شکل را میبینم. در خیال من ذخیره میشوند و بعد در متخیله من پردازش پیدا میکنند، در بیداری به طوری که میخواهم، در خواب به طوری که دست من نیست شروع به پردازش این صورتها میکند.