تازگی شهری بودم، یکی از وزرا آمده بود، وزیر یک نفر است، دهها ماشین دنبالش بودند. همه مسئولین باید با ماشین دنبال این آقا بدوند و هرجا می‌رود خودشان را نشان بدهند. امام جمعه آنجا می‌گفت: ما با یک ماشین به منظقه عشایر رفتیم. فرماندار با بیست تا ماشین آمده است. خیلی کارها تشریفات است. امام(ره) خیلی مقید بود. اگر امام می‌دیدند کسی دنبالشان می‌آید، می‌ایستادند. می‌فرمودند: کاری دارید بفرمایید و کاری ندارید بروید. در نجف، در قم اگر کسی دنبال ایشان می‌رفتند، می‌ایستادند و اگر سؤالی داشتند پاسخ می‌دادند وگرنه می‌گفتند: بفرمایید بروید. روایتی در کافی مرحوم کلینی(ره) است. کسی می‌گوید: «اشْتَدَدْتُ خَلْفَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع» من دنبال امیرالمؤمنین(ع) راه می‌رفتم. حضرت فرمودند: چرا دنبال من می‌آیی؟ «فَقَالَ یَا جُوَیْرِیَةُ إِنَّهُ لَمْ یَهْلِکْ هَؤُلَاءِ الْحَمْقَی إِلَّا بِخَفْقِ النِّعَالِ خَلْفَهُمْ» این حاکمان نادان که به مردم زور گفتند و مسلط شدند و مغرور شدند و نابود شدند، سبب نابودی‌شان همین کارهای شماست. برای چه دنبال من راه می‌افتید؟ امام معصوم است ولی می‌خواهد یاد مردم بدهد. امام(ره) فرمودند: طاغوت یک شبه طاغوت نمی‌شود به مرور طاغوت می‌شود. روایت دوم باز در کافی مرحوم کلینی است. فرمود: اشرار شما چه کسانی هستند؟ کسانی که دوست دارند یک تشریفات و تجملاتی دنبالشان باشد. ابیذر می‌گوید: من دیدم سلمان و بلال طرف رسول خدا آمدند، سلمان روی قدم پیامبر افتاد که پاهای پیامبر را ببوسد. فرمود: چرا این کار را کردی؟ پیامبر فرمود: «يَا سَلْمَانُ لاَ تَصْنَعْ بِي مَا تَصْنَعُ اَلْأَعَاجِمُ بِمُلُوكِهَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ اَللَّهِ آكُلُ مِمَّا يَأْكُلُ اَلْعَبْدُ وَ أَقْعُدُ كَمَا يَقْعُدُ اَلْعَبْدُ» من یک بنده مثل همه بندگان خدا هستم، چرا این کار را می‌کنی؟ برای چه پای مرا می‌بوسی؟ در حالات مرحوم آیت الله العظمی بروجردی هست. کسی گرفتاری داشت و نیازمند بود. بی هوا روی پای ایشان افتاد. به قدری مرحوم آیت الله العظمی بروجردی ناراحت می‌شوند با اینکه ایشان مجسمه اخلاق بودند. تند می‌شوند، بعد پشیمان می‌شوند که چرا تند شدند؟ از ایشان دلجویی می‌کنند و پول حسابی به ایشان می‌دهند که بقیه می‌گویند: کاش ما این کار را کرده بودیم. در أمالی صدوق است، «إذا لَقیتُمُ الْمَدّاحینَ» وقتی چاپلوس‌ها را دیدید، «فَاحْثُوا فى وُجُوهِهِمُ التُّرابَ» خاک به صورتشان بپاشید. نگذارید بازار چاپلوسی گرم شود.