چرا آدم‌ها یک وقت‌هایی با اینکه اینها را بلد هستند از زیر دست این معارفی که همه را تصدیق می‌کنند، فرار می‌کنند؟ قرآن یک پاسخ دارد. «بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ» (قیامة/5) در مورد قیامت صحبت می‌کند اما می‌گوید: اینطور نیست که منکر قیامت باشند. علمش را دارند، بلکه «بل» معنی اضراب دارد، «بَلْ يُرِيدُ» انسان اراده می‌کند «لِيَفْجُرَ أَمامَهُ» می‌خواهد فجور کند، پیش رویش را می‌خواهد فسق کند. پلیس نیست حالا با سرعت برو. می‌داند پلیس هست اما می‌خواهد خودش را راضی کند. «بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ» دلش می‌خواهد دغدغه نداشته باشد. قید و بندی نداشته باشد که این قید و بند برای او نگرانی و اضطراب می‌آورد. هدفش فجور است. اما اگر هدفش سعادت شد قید و بندها هم برایش شیرین می‌شود. می‌خواهم سالم برسم، چه خوب ماشین من کمربند دارد. مگر کمربند ماشین قید نیست، شما را در ماشین گیر می‌اندازد، اما کمربند می‌بندیم چرا؟ چون می‌خواهم به سعادت برسم. یعنی نماز و روزه، تمام تکلیف‌های الهی برای آدم شیرین می‌شود وقتی او را کشتی‌بان خلقت ببینی. اما وقتی «لِيَفْجُرَ أَمامَهُ» ببینی، حالا کمربند، نماز و روزه، خمس و دستورات الهی دست و پا گیر می‌شود. لذا من ماشینی که کمربند نداشته باشد، کیسه هوا نداشته باشد، ترمزش فلان نباشد سوار نمی‌شوم. من چقدر برای ماشینی که این امکانات را داشته باشد پول می‌دهم. چون من هدفم ایمنی بود. هدفم سلامت بود. اینجا دلش با یاد خدا آرام می‌شود. اینجا هرچه امکانات ایمنی ماشین را می‌گویی، ترغیب او به خریدن ماشین زیادتر می‌شود. لذا اهل دین نسبت به دینشان اهل احتیاط می‌شوند. نکند این مال، مال حرام باشد. مال شبهه ناک هم سوار نمی‌شود. ماشینش را تعمیرگاه می‌برد و می‌گوید: ببین ایرادی نداشته باشد. مطمئن هستی، در این ماشین بنشینیم ببینیم چه اتفاقی می‌افتد. حضرت عبدالعظیم حسنی نزد امام عسکری آمد و دینش را ارائه کرد و گفت: ببینید اعتقادات من درست است یا نه؟ از خودش مراقبه می‌کند. امروز چه کاره بودم و طبق دین عمل کردم یا نه؟ شریعتی: یعنی اگر در دنیا سلامت برای من مهم شد، برای آخرت باید سعادت برای من مهم باشد.