طواف تمام می‌شود پشت مقام ابراهیم می‌آییم. نماز طواف تمام شد سعی صفا و مروه را انجام می‌دهیم. باز مجدداً از مادر و پسر یاد می‌کنیم. هاجر دید بچه تشنه است. دو بلندی آنجا هست صفا و مروه که 420 متر فاصله آنهاست. بعضی از افراد خوش قریحه مقایسه کردند بین الحرمین هم تقریباً همین اندازه مسافت هست. مادر در صفا ایستاده بود برای بچه آب می‌خواست، نگاه کرد در مروه آب به چشمش آمد. دوید تا مروه دید سراب است. دوباره این طرف آب دید، تا صفا دوید. هفت بار این مسافت را رفت و برگشت. عمق احساسات یک مادر را نمی‌توانیم درک کنیم، حدیث داریم اگر بخواهند مهر خدا را مثال بزنند، به مهر مادر مثال می‌زنند. معلوم می‌شود مهر مادری یک اقیانوسی است که نمونه بزرگش همان مهر پروردگار است. بار آخر دیگر رمق نداشت، یکوقت دید این بچه در آب دست و پا می‌زند. چشمه‌ای آنجا جوشید، آن چشمه الآن در مسجد الحرام است، تقریباً نزدیک حجر الاسود است و چاه زمزم نامیده شد. حالا هاجر و اسماعیل رفته، تا روز قیامت میلیون‌ها حاجی می‌آیند و همان کار را تکرار می‌کنند و مرور می‌کنند. این خیلی مهم است. نه حاجیان، تمام نمازگزارانی که به سمت قبله نماز می‌خوانند هر روز و شب باید این ماجرا را مرور کنند. به سمت کعبه می‌ایستند. کعبه‌ای که گره خورده با این شخصیت‌ها، حضرت ابراهیم(ع) عراق رفتند. دو تا همسر و دو تا فرزند دارند. گاهی سر می‌زنند به ساره در فلسطین و فرزندش اسحاق، گاهی سر می‌زند به هاجر در مکه. تا اینکه سالهایی گذشت، یکبار که مکه آمد، خداوند به او در خواب الهام کرد پسرت اسماعیل را قربانی کن! خیلی سخت است.