یکی از بزرگان تعریف می‌کرد، می‌گفت: بعضی ایرانی‌ها می‌دانستند آنجا تاریک است همراه خودشان چراغ قوه می‌آوردند و کتاب دعا، خیلی‌ها هم یادشان می‌رفت. آنجا می‌دید هیچ کاری ندارد می‌آمد به این حاجی ایرانی که چراغ قوه دارد، می‌گفت: یک ساعت هم چراغ قوه و کتاب دعایت را به من بده. او می‌گفت: باید از ایران می‌آوردی. این ماجرا را با آیه قرآن تطبیق می‌کرد که روز قیامت همه جا تاریک است. مؤمن با خودش نور دارد. بعضی‌ها دنبال مؤمن راه می‌افتند که بایستید، یک مقدار از نورتان را به ما بدهید. می‌گویند: «قِيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورا» (حدید/13) نور می‌خواستید از دنیا باید می‌آوردید. اینجا امکان پذیر نیست. کلاس شبانه خدا تمام می‌شود و خورشید طلوع می‌کند. این دو میلیون و اندی نفر به سمت منا حرکت می‌کنند. ما در حقیقت چند راهپیمایی آنجا داریم. متأسفانه از این راهپیمایی‌ها برداشت و استفاده سیاسی نمی‌شود، یعنی همان چیزی که اسلام می‌خواسته متأسفانه انجام نمی‌شود و به همان بعد عبادی اکتفا می‌شود. حضرت امام(ره) با پیدایش جمهوری اسلامی سال به سال پیام‌هایی که می‌دادند، می‌خواستند روح حج، ایشان قائل به حج سیاسی بود. یعنی چرا باید چند میلیون نفر در یک روز، یکجا جمع شوند؟ اگر عبادت فردی بود، می‌گفتند: هرکس دوست دارد اول ذی الحجه، هرکس دوست دارد دوم، شلوغ نشود، به هم طعنه نزنند، آتش سوزی پیش نیاید. چرا اینقدر اسلام اصرار دارد این جمعیت با هم در یک زمان و در یک مکان باشند؟ یک فلسفه‌ای دارد. اگر عبادت فردی می‌بود به این تجمع نیازی نبود. راهپیمایی می‌کنند و می‌آیند تا به ستون‌هایی می‌رسند که نماد شیطان است. امام صادق(ع) فرمود: نمادهای شیطان حاکی از ماجرای ابراهیم خلیل است. ابراهیم(ع) وقتی خواست پسرش را قربانی کند، به سرزمین مشعر آمد و آنجا شیطان مجسم شد. به ابراهیم گفت: برای چه می‌خواهی بچه‌ات را بکشی؟ ابراهیم دوید دنبال شیطان تا منا، آنجا با سنگ شیطان را زد تا شیطان طرد شد. شیطان سراغ هاجر آمد، می‌دانی ابراهیم پسرت را کجا می‌برد؟ گفت: به مهمانی برد و فرمود: پسرم را شستشو کن و لباس تمیز بپوشان، می‌خواهم او را مهمانی ببرم! گفت: نه، مهمانی نیست، می‌خواهد او را قربانی کند! هاجر به شیطان گفت: ابراهیم اهل این حرف‌ها نیست. برای چه؟ گفت: می‌گوید: خدا گفته است. هاجر گفت پس یک منطقی دارد. ما باید مطیع فرمان خدا باشیم. از هاجر هم مأیوس شد.