اصلا توقعم به تو در حِّد عشـــق نیست یک لحظہ هم کنارِ تو باشم، غنیمت است الا ای صاحب قلبم کجایی؟! محرم شد نمی خواهی بیایی؟! هوای شال مشکی عزایت دل زار مرا کرده هوایی ؏ بدهید رزق به من آلوده که مگر لطف شما شامل حالم بشود ؏ تا فرصٺ اسٺ خود را، بغل بگیـر چیزی نمانده است کہ بی کنند ؏ ؏ سیراب بیا کوفه حسین قحطی آب است دلواپسی ام محض علی طفل رباب است ؏ مُحَرَّم شد که مَحرَم شد گدایت دوباره زنده شد حال و هوایت به تن کردم لباس مشکی ام را دلم شد روضه خوانِ روضه هایت اسماعیل پورجهانی صدای گریه تان پیر کرده عالم را بیا که با تو بپوشم لباس ماتم را هزار شکر نمردم که باز میبینم کتیبه های عزا ، مشکی محرم را