بس کن رباب حرمله بیدار می شود سهمت دوباره خنده ی اغیار می شود بس کن رباب سر به سر غم گذاشتی اصلا خیال کن که تو اصغر نداشتی لبهای علی خشک و حرم آب ندارد تب دارد و از شدت تب تاب ندارد ای کاش نَمی بر سر گهواره نشیند از آهِ عطش اصغر من خواب ندارد مادر نگران است خدایا نکند تیر نیت کند از شیر بگیرد پسرش را... سليمانا از اين خرمن فقط يك خوشه مى خواهم ز گوشه گوشه ى دنيا فقط مى خواهم https://eitaa.com/samtekhodababaali