ماجرا بر میگرده به حدودا پنج شیش سال پیش که از نمایشگاه کتاب یه کتاب خریدیم به نام یادت باشد.عکس رو جلد کتاب خیلی نظرم رو جلب کرد و فهمیدم در مورد شهداست اون زمان اصلا کتاب درمورد شهدا نمیخوندم ولی خیلی ارادت داشتم به شهدا. بابام اون کتاب رو برای خودش خریده بود و خوندش و بعد از گذشت یه سال از خوندن اون کتاب توسط بابام خیلی اتفاقی گذرمون به قزوین خورد و ساعت ۱ شب بود که بابام خیلی اصرار داشت بره گلزار شهدا و مزار شهید سیاهکالی عزیز... در گلزار شهدا بسته بود. بابا از رو دیوار رفت داخل و بالاخره مزار شهید سیاهکالی رو پیدا کرد و زیارتشون کرد.... بعد از این ماجرا من خیلی برام جالب بود که اون کتاب رو بخونم یه روز که تکالیفم سبک تر شده بود رفتم سمت کتابخونه هال و دنبال یادت باشد گشتم... و پیداش کردم و شروع کردم به خوندن اوایل کتاب و خیلی خوشم اومد ولی بنا به دلایلی نتونستم کامل بخونم. یادمه درگیر آزمون ورودی تیزهوشان بودم... بعد از آزمون اولین هدفی که داشتم تموم کردن یادت باشد بود... تمومش کردم و بعد از اون شهید شیاهکالی شد همه ی دلخوشیم توی این دنیا:))) تا حالا خیلی خیلی دستمو گرفتن و کمکم کردن و وجودشونو ب عین احساس کردم... بعد از اون کتاب رو به همه مخصوصا دختر عمم معرفی کردم و باهم یه کانال زدیم به اسم شهید سیاهکالی:)) و تا امرو داریم توش فعالیت میکنیم و امروز تبدیل به کانال بزرگی شده. گفتم شاید براتون جالب باشه...