گفتم کاش میشد امشب دست دلمو بگیرم ببرم امانات حرم ، بگم آقا میشه این اینجا امانت بمونه؟ ولی بعد دیدم نه! امانت یه‌روزی برمیگرده دست صاحبش. من نمیخوام هیچ‌جوره دلمو ازت پس بگیرم. میخوام همیشه همونجا بمونه. مثلا جاش بدی بین گلای بالای ضریحت ، لابه‌لای شال و تیکه پارچه‌های تبرکی زائرات. یا مثلا تو یکی از حجره‌های طبقه‌ دوم حرم که من همیشه دلم میخواست ببینم یعنی اونجا کجاست. اصلا خلاصه بگم ؟ دلم از زائر بودن خسته شده. دلش میخواد همسایه باشه. دوست صمیمی‌ت باشه. از همون دوستای قدیمی و بامعرفتت.