💖💐💕🔆
#داستــان_دنبــــاله_دار📚داستان واقعی و بسیار جذاب
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_ نوزدهم
آقای میرزایی: اما شهدا خواستنت و
انتخابت کردن که دست از بنده نفس بودن بکشی
و بنده خدا و رهرو شهدابشی
در مقابل حرفهای آقای میرزایی فقط سکوت جايز بود
دوسه روز بعد ما ۱۵نفر با آقای میرزایی ،محمدی ،
حسینی ،زهرا سادات و زینب رفتیم جنوب
این جنوب اومدن کجا، جنوب اومدن نه ماه پیش کجا
نزدیکای اهواز زهراسادات نزدیکم شد
سرم ب شیشه بود که زهرا سادات صدام کرد
زهراسادات : حنانه
اشکامو پاک کردم و گفتم : جانم
زهراسادات : یادته بهت گفتم معنی اسمتو
بفهمی دیگه ازش بدت نمیاد
-آره 😔😔😔
زهرا سادات :خب میخام معنی اسمتو بهت بگم
-ممنون میشم اگه بگی
زهرا سادات : حنانه اسم چهارده معصوم که بلدی ؟
-آره در حد همین اسم
سادات : خوب حالا من بعدا از زندگی همشون بهت میگم
-باشه
سادات :ببین بعداز شهادت امام حسین(علیه السلام)
تو روز عاشورا و شروع اسارت بی بی حضرت
زینب(سلام الله علیها )
توراه کربلا به کوفه یه مسجدی هست که الان
به مسجد حنانه معروفه
ماجراش اینه یک شب سر شهدای کربلا و
خود اسرای کربلا در این مسجد موند
ستون های مسجد به حال حضرت رقیه(سلام الله علیها )
طفل سه ساله امام حسین(علیه السلام )
و سر بریده سیدالشهدا گریه میکنن
حنانه یعنی گریه کن حسین
زهرا سادات رفت و من موندم یه عالمه غفلت و سرزنش 😭😔
حنانه ای که معنی اسمش گریه کن حسین
هست مست و غرق گناه بوده
رسیدیم اهواز و وارد مدرسه شدیم
این بار نق و نوق نکردم فقط بی تاب و
بیقرار شلمچه بودم
بالاخره صبح شد و به سمت .......
#ادامه_دارد...
#نویسنده: بانو....ش