پيشنهادش واقعا متعارف انگليسيها بود، كه از قضا من هم با آن موافقم. مأموريت مهم ديگري هم از طرف شاه داشتم كه از سفير بخواهم از جانب ما براي دريافت وامي با بهره كم از كويت دخالت كند؛ مبلغي در حدود 100 ميليون ليره، بابت خريد لوازم نظامي و غيره از انگلستان. شاه آدم زيركي است، و خوب ميداند چه موقع برگ برندهاش را رو كند. به سفير هشدار دادم كه جز شاه و من كسي از اين قضه وام از كويت خبر ندارد. و اين ارقام در هيچ يك از آمار رسمي وامهاي كشور مندرج نخواهد شد. سرانجام، بار ديگر تكرار كردم كه اگر كشور ثالثي اقدام به حفاري در اطراف آبهاي ابوموسي بكند، ما به زور متوسل خواهيم شد.
شنبه، 10 خرداد 1349:
شرفيابي ... به شاه در مورد گفته تحريك آميز وليعهد دوبي پيش از ترك تهران گزارش دادم، گفته بود، «ما همه چاكران وفادار اعليحضرت فارس هستيم. ما را رهنمايي كنيد». افزودم كه نياز داريم براي سياستمان در خليج فارس استراتژيهاي گوناگون در نظر بگيريم. تا اگر يكي موفق نشد، استراتژيهاي ديگر را به كار ببنديم. به عنوان مثال، در مورد فدراسيون امارات، آيا ما بايد نقش نگهبان آنها را به عهده بگيريم يا بايد با تك تك اعضا به توافق جداگانه برسيم؟ تمام اين راه حلها بايد بررسي شود و گزارش كاملي به شاه داده شود. شاه در پاسخ گفت، در حال حاضر، راه ما مشخص است. بايد تمهيدي به كار ببنديم كه هر يك از آنها موافقتنامه مالي جداگانهاي در مورد دفاع با ما امضاء كند. گفتم: بيترديد نقشه فوقالعادهاي است، اما همچنان بايد راههاي ديگر را نيز بررسي كنيم. از هر چه بگذريم، آيا حقيقتا انتظار داريم كه نيروي نظامي ايران چنين مسؤوليت وسيعي را بر عهده بگيرد؟ آيا اين به نفع ماست؟ شاه از اين حرف من كه اشارهاي به بيكفايتي ارتش داشت خشمگين شد. ولي وظيفه من روشن است، صابون خطر سرپيچي را به تنم ماليدم و گفتم، «عجيب است كه اعليحضرت اين چنين خشمگين شدند. ولي وقتي ار بيخ پيدا كند، جنگ و رژه ارتش دو چيز كاملا مجزاست. اعليحضرت ميخواهند كه ايران قدرت حاكم خليج فارس باشد. اما پيش از آن بايد قابليت واقعي ارتشمان را ارزيابي كنيم، و اين ارزيابي بايد در كمال واقع بيني صورت بگيرد.
دوشنبه،12 خرداد 1349:
روز پرمشغلهاي بود. ساعت هفت صبح امروز را با مذاكره براي خريد هليكوپترهاي شينوك آغاز كردم. شاه علاقه خاصي نسبت به اين معامله دارد. خود هليكوپترها قادرند 40 نفر را در جا نقل و انتقال بدهند . بعد سفير انگليس آمد تا متن نامهاي را كه دولت متبوعش به شيوخام القوين و عجمان فرستاده است، به من نشان دهد. شيوخ اكيدا از اقدام به حفاري در اطراف ابوموسي بر حذر شدهاند، در وهله اول به دليل ادعايي كه شارجه نسبت به جزيره كرده است. سفير در شرايطي نبود تا نسخهاي از نامه را به من بدهد ولي لب مطلب از اين قرار بود:
1-كشور ثالثي بايد به دعوت شود تا اختلافات ميان عجمان و ام القوين را سرو سامان بدهد
2-شارجه نسبت به حفاري در اين مناطق نبايد ادعايي داشته باشد
3-تمام طرفين بايد نسبت به علائق ايران در منطقه، هوشيار باشند موضع ايران در ارتباط با ابوموسي بايد در اسرع وقت روشن شود.
بنابر اظهار سفير، «با بر هم زدن روابط ميان شيوخ، ما جلو حفاري را ميگيريم بي آنكه لزومي به دخالت نظامي ايران پيش بيايد. در اين ميان به آنها يادآور شدهايم كه انگلستان تا دوازده ماه ديگر نيروهاي خود را از خليج فارس خارج خواهد كرد، و از آن پس امارات عربي رأسا با ايران رودررو خواهند بود كه كشوري است به مراتب قويتر از هر كدام از آنها. آنها حق حفاري دوباره را ندارند تا اين كه مسأله ادعاي ايران حل و فصل شود. اما بايد اضافه كنم، كه شركت نفت اكسيدنتال، به اميد راه اندازي حفاريهاي اكتشافي، اعمال فشارهايي ميكند». در پاسخ گفتم كه، «ايران كمترين علاقهاي به منافع نفتي ابوموسي ندارد و فقط ميخواهد از آنجا به عنوان پايگاه نظامي استفاده كند. نكتهاي كه لزوما با منافع نمايندگان كمپانيهاي نفتي منافاتي ندارد. اما چند تا از شيوخ در سفرهايشان به تهران و ملاقات با شاه اظهار داشتهاند كه انگلستان آنها را از هر نوع قرار و مداري با ايران منع ميكند، كه كاملا با قول شما در مورد اعمال سازش مغايرت دارد». سفير اين اتهام را رد كرد و گفت، شاه كه ميدانيد عربها چه دروغگوهايي هستند. گفتم: بله عربها دروغگويي را از شما انگليسيها ياد گرفتهاند!
دوشنبه 27 خرداد1349:
امروز بعدازظهر را به مدت سه ساعت، با سفير انگليس گذراندم. در مورد امارات رك و پوست كنده حرفم را زدم، «شما طرف كي هستيد؟ ما هيچ وقت گستاخي شما را فراموش نميكنيم. چرا اجازه ميدهيد اين شيوخ به آزادي در تمام جهان عرب سفر كنند و سوء تفاهمهاي بيشتري در مورد جزاير به وجود آورند؟ قصدتان چيست؟ وقتي اينها به تهران ميآيند، هرگز اتفاقي نميافتد جز رد و بدل كردن تعارفهاي ديپلماتيك. چرا هيچ كمكي نميكنيد.