📖 داســـــتان 🍃 احترام به پدر و مادر روزی حضرت موسی (ع) در حال مناجات با پروردگار فرمود: خدایا می‌خواهم همنشینی را که در بهشت دارم ببینم که کیست. جبرئیل نازل شد و گفت: یا موسی (ع) قصابی که در فلان محل است همنشینت است.. 🥩حضرت موسی به دکان قصاب رفت، دید جوانی شبیه شبگردان دارد گوشت میفروشد. شب شد جوان مقداری گوشت برداشت و به منزل رفت. 🏚حضرت موسی (ع) تا درب منزل او رفت و گفت: مهمان نمیخواهی؟ جوان گفت: بفرمایید و موسی (ع) را به خانه برد. حضرت دید جوان غذایی آماده کرده است و زنبیلی را از طبقه بالایی به زیر آورد و پیرزنی کهنسال را از درون زنبیل بیرون آورد و او را شستشو داد، غذا را با دست خود به او داد تا بخورد. زمانی که خواست زنبیل را به جای اول آویزان کند، پیرزن کلماتی که مفهوم نبود را می گفت. سپس جوان برای حضرت موسی (ع) غذا آورد و خوردند. حضرت موسی (ع) از جوان پرسید: حکایت تو با این پیرزن چیست؟ جوان گفت: این پیرزن مادر من است و چون وضع مادی خوبی ندارم که کنیزی برایش بخرم خودم به او خدمت می کنم. پرسید: آن کلماتی که گفت چه بود؟ گفت: هر وقت او را شستشو می‌ دهم و غذا به او می دهم، می‌گوید: خدا تو را ببخشد و همنشین و هم درجه حضرت موسی در بهشت کند. حضرت موسی (ع) فرمود: ای جوان به تو بشارت می‌ دهم که خداوند دعای مادرت را مستجاب نموده و جبرئیل به من خبر داد که در بهشت تو همنشین من هستی. 💠 هیات نوجوانان ثارالله قم https://eitaa.com/joinchat/3262841079Cbaf63954cd