صبح امروز ساعت حوالی ۹
همه نگران بغض آقا هنگام قرائت «اللهم انا لانعلم منهم الا خیرا»بودند سید، تک به تک افراد حاضر در دانشگاه تهران نگران بودند.
فضای مجازی پر شده بود از انبوه توئیت ها و کامنت ها و کپشن ها که همه یک صدا التماس می کردند «دعا کنید آقا سر نماز بغض نکند». به یک باره با قرائت این فراز، همه بلند گریه کردند و هر بار با تکرار فراز این گریه شدت بیشتری می گرفت، تمام صفهای قامت بسته پشتِ قامت آقا و مابقی صف ها در خیابان های دیگر تهران. همه با رسیدن به این فراز بلند گریه کردند و احسنت و تبارک بر غیرتشان که با این عمل باعث شدند بغض آقا توی صدای جمعیت گم شود. اما!اما!آقا اما بغض نکرد سید جان آقا بغض نکرد، ولی در تکرار دوم و سوم هم همه گریه سر دادند. میلیونها گریه بلند، برای شنیده نشدن یک بغض آرام؛ چه صحنه ای بود صبح امروز « آقا اما بغض نکرد سید،هیچ، شانههایش هم نلرزید». همچون کوهی استوار! . اقا حتی مشکی هم نپوشید و بر تابوت شما کمر خم نکرد حتی برای بوسهای یا فاتحهای!. رفت، رفت و توی دفتر شخصیاش نشست به دیدارهای سران و سرسلامتیهای همسایهها. خواستم بگویم خیالت راحت، آقا حواسش به همه چیز هست سید! مراقب است که توی دل ما خالی نشود:) «تصدقش» سپس بچهها را بغل کرد و حال به ما میگوید هیچ نگران نباشید خللی در کار نظام جمهوری اسلامی ایران پیش نمیآید. اقتدار و سخنانش آراممان میکند. سید تو توی دامن کوهها گم شدی، و ما تکیه بر کوهی دادهایم . حالمان خوب است، کوهمان استوار است هنوز. نگران ما نباش:)
#روایت_بغض
#شهیدخدمت
#حضرت_آقا