یکی از علما ، تو جوانی ، جناب عزراییل برای
قبض روحش ، تشریف میاره .
حوالی ۱۸_۱۹ سالشون بوده .
ایشون به جناب عزرائیل میگن :
داداش خدایی هنوز سنی ندارم ، بار و توشه
ای هم جمع نکردم ...
یکم فرصت بگیر برام.
خلاصه ... خدا هم به ایشون فرصت میده .
و ایشون موفق میشوند حرکت عظیمی رو
انجام بدن ، یعنی تأسیس حوزه ی علمیه ی
قم ! ایشون کسی نیستند ، جز مرحوم آیت
الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی رحمة الله.