حریم‌خصوصےیک‌سرباز 🌿
‌ اربعین تنها سفری است که نه به فکر آبی ، نه غذایی ، نه جا و مکانی ، فقط به فکر زیارتی . زیارت ال
‌ کوچولو تر بودم . ۱۵_۱۶ سالم بود که اولین بار رفتم کربلا پول و پله ی کاروان رفتن نداشتم ، توی اربعین رفتم . اتوبوس راهِ چذابه تا نجف، کنار یه مسافر خونه ایستاد تا صبونه بزنیم 🧀☕️ پیاده شدیم و صبحانه را هم زدیم و منم رفتم دو سه تا پنیر و مربا گذاشتم تو جیبم که گشنه شدم بخورم 😶 خدا حفظم کنه ، به جا زیارت ، بیشتر به فکر شیکم مبارک بودم . تا یهو یه بنده خدایی که حکم بابامو داشت و باباییم دستمو تو دستش گذاشته بود که همراهم باشه، یه چش غره بهم رفت و گف چی می‌کنی !!!!؟؟ گفتم خو میترسم گشنم بشه 🙁، چیزی نگفت و فقط گفت بذارشون سر جاش . خلاصه ... بعدش فهمیدم پنیر به جای خود تو مسیر کباب ترکی و ماهی و ..‌ هست 😅 ‌