هدایت شده از 
میدونستم امسال زن منصورمیشم،از منصور بدم میومد... چندشم میشد.منصور با پسرای تو فیلمهای تلویزیون فرق داشت. دستاش زمخت،پوست افتاب سوخته... .منصور ۲۰سالش بود.پسرای روستای ما از نوزده سالگی زن میگرفتن....صبح بودوتازه ازخواب بیدارشده بود که مادرم گفت امشب خانواده منصور برای خواستگاری میان...با حالت چندشی گفتم👇 سرگذشت رویا دختری روستایی در حسرت زندگی شهری👆 https://eitaa.com/joinchat/2874736915Cb0592559fb