💚🌱💚🌱💚🌱💚🌱 🌱💚🌱💚🌱💚 💚🌱💚🌱 🌱💚 💚 #𝙿𝙰𝚁𝚃_14 🧡 🎻 _چشم، ایشون هم میشه سومین داداشم! عمو جواد: خدافظ! _خداحافظ! بعد از رفتن عمو جواد وارد اتاق استراحت شدم. اتاق خالی بود، نه خانم مقدسی اینجا بود نه فاطمه! خستگی جای تعجبم رو گرفت. استکان چای‌ام رو پر کردم و جلوی خودم روی میز گذاشتم. دستم رو روی میز گذاشتم و سرم رو روی دستم! از فرط خستگی توی همون حالت خوابم برد. چشمام رو باز کردم و نگاهم رو توی اتاق چرخوندم. خمیازه‌ای کشیدم و به ساعت روی دیوار نگاهی انداختم. ساعت هفت‌ بود، دیگه باید شیفت رو تحویل می‌دادم، برام سؤال بود که چرا هیچکس تا این موقع سراغم رو نگرفته؟ با فکر اینکه امروز از زیر کار در رفتم لبخندی روی لبم آورد. به استکان روی میز نگاه کردم، چای توش سرد شده بود. آبی به دست و صورتم زدم و از اتاق بیرون رفتم. هنوز ترکش های خواب توی بدنم بود و خواب آلود بودم. به سمت ایستگاه پرستاری رفتم و لباسم رو عوض کردم. مثل اینکه فاطمه رفته بود، از اتاق بیرون رفتم و به سمت در خروجی قدم برداشتم که صدای محمدرضا متوقفم کرد. محمدرضا: هدیه خانم؟ برگشتم و با تعجب به محمد رضا که داشت به سمتم می‌دوید نگاه کردم. یاد انگشتر محمدرضا افتادم که توی جیب لباس فرمم بود افتادم. دوباره وارد اتاق شدم و خیلی سریع انگشتر رو برداشتم و از اتاق بیرون رفتم. محمدرضا روبروم ایستاد و گفت: -کجا بودید؟ _توی اتاق استراحت خوابم برده بود، شما چرا تا الان نرفتید؟ محمدرضا: منتظر شما بودم که برسونمتون، تقریبا کل بیمارستان رو دنبالتون گشتم، وقتی از پرستارا پرسیدم گفتن شیفت رو تحویل نداده، دیگه داشتم نگران می‌شدم. _شرمنده، ولی من مزاحمتون نمیشم با تاکسی میرم. محمدرضا: این چه حرفیه؟ حالا که اینهمه منتظرتون موندم میخواید با تاکسی برید؟ انگشتر رو به سمت محمدرضا گرفتم و گفتم: _تا یادم نرفته، انگشترتون رو داخل نمازخونه پیدا کردم، بفرمایید. محمدرضا انگشتر رو ازم گرفت و گفت: -دستتون درد نکنه، این انگشتر خیلی برام مهم بود، ممنونم. پشت سر محمدرضا از بیمارستان بیرون رفتم و سوار ماشینش شدم. با حرکت کردن ماشین، شیشه ماشین رو پایین دادم تا کمی هوا بخورم. محمدرضا: مهدیار چطوره؟ _خوبه! محمدرضا: کی برمی‌گرده؟ _ویزاش که حالا حالا ها وقت داره، خودش که میگه کار دارم و میخواد فعلا ایران بمونه، اعتبار ویزاش رو هم می‌خواد تمدید کنه! محمدرضا: خیلی خوبه، بهش بگید به ما هم یه سری بزنه، دلتنگشیم. _حتما بهش میگم. ادامـه‌دارد . . . بھ‌قلـم⁦✍🏻⁩"محمد‌محمدۍ🧡" 💚 🌱💚 💚🌱💚🌱 🌱💚🌱💚🌱💚 💚🌱💚🌱💚🌱💚🌱