روایتگر: ✨مهمانی خصوصی✨ مسئول اطلاعات ارتفاعات بمو“رضا پرویزی” برای من میگفت : شب که میرفتیم شناسایی،یه لحظه صخره ها ریختُ بچه ها آویزون شدند هیچ راهی نداشت نمیتونستم بگیریمش  برید صخره بمو را ببینید،بمو دیدنیه! صخرهای در آسمون دیوارهای در آسمون  میگفت :  نگاهش میکردیم. اون هم مارو نگاه میکرد .  چه کارش کنیم؟ عراقیها از لای سنگهای لب صخره یه چیزایی احساس کرده بودند. یه لحظه گفت : سلام منو به امام برسونیدُ بگید : هر آنچه از دستمون بر میآمد انجام دادیم. شهادتین گفت و دستش رو ول کرد. وقتی تو یادمانا فضا خصوصی میشه مهمونی خصوصی میشه آروم آروم باد می گیره باد که می گیره گرد و خاک می شه  یعنی چی مهمونی خصوصی می شه؟ گفت : یعنی این که استخوون بچه ها رو بردند؛ گوشت شون کجاست؟  خونشون کجاست؟ پوستشون کجاست؟  قاطی خاکاست می خوره به صورت زائرها !!