«آخرين باري كه مجروح شد، مدت كوتاهي از ترخيص بيمارستانش نگذشته بود كه عزمش را براي رفتن به مأموريت مستشاري ديگري جزم كرد؛ اما اين بار با دفعات قبل تفاوت داشت. محمد از اينكه تا آن زمان نتوانسته بود رضايت حداكثري مادر را به عنوان عاملي براي كسب درجات و توفيقات معنوي والاتر جلب كند، متأثر بود؛ براي همين اين بار و در اين مورد خاص تلاش ويژه اي داشت. مصرّانه از مادر طلب حلاليت و رضايت كرد و در صحبت هايي گفت من يقين دارم كه ما در ركاب امام حاضر (امام عصر) و موعود مبارزه و جهاد مي كنيم، هرچند كه به ظاهر ايشان غائب‌اند، اما در واقع حجاب و موانع از خود ماست. ما بايد از خواب غفلت بيدار شويم. اگر الان نداي مردم مظلوم و بي‌دفاع فلسطين، لبنان، يمن، بحرين و سوريه را نشنويم، قطعاً نداي امام معصوم حاضر را هم هنگامي كه مورد خطاب ايشان باشيم، نخواهيم شنيد.»