از بنفشه پرسیدم: "فازت چی بود تو توئیتر؟" _براندازی! خندیدم: "به‌فرض هم برانداختید؛ مریم رجوی به دادت می‌رسید؟ رضا پهلوی یا کوموله؟" عینکش را بالا داد. _اصلاحات رو تجربه کردیم؛ اصولگرایی هم؛ می‌خوایم یبارم سقوط رو تجربه کنیم! _از کی تو سرت افتاد؟ _عکس جنازه رو که دیدم حس انتقام بهم دست داد! _۸۸ چند سالت بود؟ _یازده _هم‌سن و سالات این حرفا رو می‌فهمیدن؟ _نه! نتیجه هم‌نشینی پای و _با اون طرف ارتباط داشتی؟ _با یکی از خبرنگاران _در چه حد؟ _پیام تبریک و لایک و کامنت! _از کی حرفه‌ای‌کار شدی؟ _دانشگاه که رفتم برا نشریات اصلاح‌طلبی متنای تند سیاسی می‌نوشتم؛ تندتر از همه! وبلاگ و اینستاگرام هم داشتم و فعال بودم. اطلاعات منو خواست. تعهد گرفتن سر و دمم نجنبه! وقتی اومدم بیرون گفتم حالا که اینطور شد تا تهش می‌رم. _چند تا فالوئر داشتی؟ _سه کا! _بری بیرون بازم ادامه می‌دی؟ _اگه پناهنده شدم آره؛ ولی اینجا دیگه نه! _چرا؟ _بیش از این نمیتونم هزینه بدم! _چه هزینه‌ای دادی؟ _دوری از پدرمادرم! زیرلب گفتم: "چقدر پوست پیازی!" پلکش پرید: "دلم برا گربه‌م تنگ شده؛ کاش بود بغلش می‌کردم!" حرفی نزدم. با انگشتانش چنددفعه تقه زد روی میز. سرش را بالا آورد و گفت: "حیف شد؛ اکانتمو حذف کردم!" _چرا؟! _وقتی زنگ خونه رو زدن از تو دوربین پژو پارس‌شونو دیدم. حدس زدم. تا ریختن توی خونه‌مون فقط فرصت کردم اکانت‌مو حذف کنم. آهی کشید و گفت: "وقتی بازپرس اومد، یه بغل پرینتِ توئیتامو گذاشت رو میز!" ⭕️ادامه دارد... ✍️ 🆔 @m_ali_jafari