روایت محسن رضایی در مورد شهادت شهید همت محسن رضایی در مورد زمان شهادت شهید همت در کتاب اسوه حسنه گفته است: خبر شهادت او را از بي سيم شنيدم. در حين عمليات، حتي اگر استراحت هم مي‌کردم معمولاً بي سيم را مي‌گذاشتم روشن باشد تا بفهمم چه اتفاقي دارد مي‌افتد. من اصلاً با صداي بچه‌ها مي‌خوابيدم و بيدار مي‌شدم. هميشه صداي آنها توي گوشم بود. تا شنيدم حاج همت طوريش شده است. سريع رفتم روي بي سيم و با فرمانده قرارگاه جزيره تماس گرفتم. پرسيدم: حاجي چه طور است؟ وضعش را سريع بگو. گفت: طوري نشده. فقط زخمي است. گفتم: اين طوري نمي‌خواهم. سريع مي‌روي مي‌بيني، مطمئن مي‌شوي و مي‌آيي راستش را به من مي‌گويي. رفت و برگشت. گفت: گفتني نيست. گفتم: ولي تو، به من مي‌گويي که چه شده است. گفت: حاجي شهيد شده. نتوانستم بايستم. نشستم. نبودن و رفتن حاج همت و خيلي‌هاي ديگر و آن پاتک ها، رمق برايم نگذاشت. وقتي کنار هم بوديم، احساس قدرت مي‌کرديم، ولي تا يکي مي‌رفت، احساس نقصان و کمبود مي‌آمد سراغمان. عراقي‌ها حتي جشن گرفتند. توي مجله‌ها و يا راديو و يا تلويزيون هايشان (درست يادم نيست) اعلام کردند که فرمانده يکي از لشکرهاي قوي ايران را کشته‌اند. اولين باري که در جنگ به کسي عنوان « سيد الشهدا» دادند در همين خيبر و براي حاج همت بود. بالاخره هر جنگي ادبيات خاص خودش را دارد. همت يکي از فرماندهان بزرگ و شجاع و برجسته ايران در دوران جنگ بود.