🎞 سرشار از دیگران ✍🏻 عین‌صاد ❞ در روايت هست: «لا يَكْمُلُ الْايمان فى قَلْبِ مُؤمِن حَتّى لا يُبالِى مَنْ اَكلَ الدّنْيا» ؛ «ايمان و عشق خدا در دل مؤمن به كمال نمى‌رسد، مگر آنجايى كه باكش نباشد كه چه كسى دنيا را خورد.» دلى كه از عشق‌هاى ديگر پُر است و هزار رنج دارد، از عشق خدا سرشار نمى‌شود. كوزه به‌اندازه‌اى كه از هوا خالى شده، از آب پر مى‌شود. مغرور نباش كه در كنار فراتى و در ميان آب. كوزۀ واژگون در ميان آب، از آب خالى است. هوايش مانع سرشارى و لبريزى است. بايد از هوا خالى شود كه آن وقت پر مى‌شود. تو كه رنج مى‌برى كه فلانى، فلان پست، فلان منزل، فلان زن، فلان مغازه، فلان برنامه را دارد، تو هنوز وابسته‌اى؛ و اگر كارى بكنى و قيامى، به‌خاطر همين وابستگى است نه به‌خاطر دستور و تكليف. مادامى كه خودت در گردونه هستى، نمى‌توانى گرداننده باشى. اگر تمامى سنگ‌هاى بيابان‌ها را يك نفر براى خودش جمع كند، تو خنده‌ات مى‌گيرد و باكت نيست. چرا؟ چون وابستگى ندارى. پس آنجا كه باكت شد و رنج بردى، از اين علامت، خودت را بشناس و بى‌خود حرفى را مطرح نكن كه دلت پشتوانه‌اش نيست. 📚 وقتی_که_از_خودت_می_سوزی | ص ۱۷