غزل مرثیه دوم محرّم خوشا کسی که به اسرار عشق مَحرم شد برای زخم دل یار خویش مَرهم شد خوشا کسی که دوباره در این مه ماتم دوباره در دل او آه و غصّه مُدغم شد خوشا کسی که اجازه گرفت از زهرا وَ در لباس عزا غرق اشک و ماتم شد خوشا به مرثیه‌خوانی که شد انیس لهوف کتاب مرثیه¬اش مقتل مُقرّم شد صدای دلکش چاووش می‌رسد بر گوش بساط گریه برای همه فراهم شد کتاب نوحه ورق خورد و باز شد تقویم خبر رسید به ما، دوّم محرّم شد رسید قافله‌ی عشق بر دیار بلا بلا به دیده‌ی اهل ولا مجسّم شد امام گفت: بگویید نام اینجا چیست؟ که چشم مُرتَجَز و ذوالجناح پُر نم شد جواب داد یکی: غاضریّه، ماریّه و نینوا و عمورا، دلش پُر از غم شد دوباره گفت: بگو نام دیگری دارد؟ بگفت: کرب.وبلا، قامت علَم خم شد امام عشق و ادب در مَصارعُ العُشّاق کشید آهی و چشمان او چو زمزم شد پناه می‌برم از کرب و از بلا به خدا که حال خواهرم اینجا عجیب برهم شد به امر حضرت خورشید، خیمه برپا گشت و ماه صاحبِ شمشیر و مشک و پرچم شد به اهل کوفه در این دشت، یار مهمان بود ببین چگونه به او عرض خیر مقدم شد به پیشواز امام آمدند با شمشیر اسیر گشتن آل نبی مسلّم شد چه ظلم‌ها که نکرد اهل درهم و دینار عزیز فاطمه در قتلگاه دَرهم شد رسید قصّه¬ی پُر غصّه بر سر و سینه «بشیر»! سینه بزن وقت نوحه و دم شد دوم محرم 1444 ه.ق. قم سید بشیر حسینی میانجی ✍️کانال ادبی فرهنگی سید بشیر https://eitaa.com/sbh110