🔞👇عجیب‌و‌ترسناک👇🔞 🔴بارون شدیدی میومد ، جایی نداشتم برم پسری بهم نزدیک شد گفت چرا تنهایی؟!گفتم جایی رو ندارم برم بهم گفت امشب رو می تونی خونه ما بمونی ، لبخندی زدم و باهاش رفتم هیچ حرفی بینمون وسط راه رد و بدل نشد خونه ای که واردش شدم کاملا متروکه بود به محض ورودم یهو پسره...😰🔞 🚨ببین پسره چی بهش میگه😳👇 🔴برای‌مشاهده‌ادامه‌داستان‌کلیک‌کنید🔴 🔴برای‌مشاهده‌ادامه‌داستان‌کلیک‌کنید🔴 ⬆️😡بچه‌مچه‌نبینم😡⬆️