و با عزت و افتخار زندگی می‌کنید. چه کنم برای آن دختر بی‌پناهی که هیچ فریادرسی ندارد و آن طفل گریان که هیچ چیز... که هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده است. پس شما مرا نذر خود کنید و به او واگذار نمایید. بگذارید بروم، بروم و بروم. چگونه می‌توانم بمانم در حالی که همه قافله من رفته است و من جا مانده‌ام. *دخترم خیلی خسته‌ام.* سی سال است نخوابیده‌ام اما دیگر نمی‌خواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک می‌ریزم که پلک‌هایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشــد تا نکند در غفلت من آن طفل بی‌پناه را سر ببرند. وقتی فکر می‌کنم آن دختر هراسان تویی، نرجس اســت، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سر بریده شدن است حسینم و رضایم است از من چه توقعی دارید؟ *نظاره‌گر باشم؟ بی‌خیال باشم؟ تاجر باشم؟* *نه من نمی‌توانم اینگونه زندگی بکنم.* والسلام علیکم و رحمت‌الله ____ 🕪 سامانه صدای معنویت ☎ تلفن گویا فرهنگی، مذهبی، اجتماعی و عام‌المنفعه 🔹خودکار - رایگان - شبانه‌روزی ☎۰۲۱-۷۷۵۱۵۲۸۰ 🆔 @sedaye_manaviyat ایتا ─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─