🔺برگی ازخاطرات گذشته صدای تراکتور رومانی ازقدیم ندیما توی گوشمه. مردی از کوچه ی آزادی ازطلوع خورشید تاغروب خورشید زمین مَردموشخم میزد. غروب که میشد ازسرکوچه ی آزادی همان مردی رومیدیدم که خاک موهاشو،صورتشو،دستاشو،لباساشو رنگین کرده بود.آتش سیگارش ازدور درتاریکی درخشان بود. تمام آرزوهای من،کتابهای من،فرم مدرسه ام،چکمه های کودکی ام،عروسکهایم،حتی زندگی این روزهایم بوی خاک،بوی سیگار، بوی گریس، بوی گازوئیل میدهد. من چقدر عاشقانه نفس میکشم.چون عاشق همان کسی ام که تراکتوررومانی داشت. ✔️سحرصادقی،سرپرست نویسندگان رادیو صدای انار ▫️Eitaa.com/sedayeanar https://chat.whatsapp.com/HagmhvBTI3ZLSqALJ0Zyx5