و سلام بر او که می گفت: «خیلی خسته ام، سی سال است که نخوابیده ام، اما دیگر نمی خواهم بخوابم من در چشمان خود نمک میریزم که پلک هایم جرأتِ بر هم آمدن نداشته باشد تا نکند در غفلتِ من آن طفلِ بی پناه را سر ببرند» 🥀