✍️ ساسان حبیب وند
🖊 نظام اسلامی، در خدمت خواسته رضاخان
🔹 وقتی رضاشاه پهلوی در جهت طرح مدرنیزاسیون ایران دستور کشف حجاب گسترده را صادر کرد، نیروهای حکومتی با مقاومت بسیاری از زنان و دختران روبرو شدند. بسیاری از زنان در مقابل برداشتن حجاب خود، شدیدا ایستادگی میکردند و هرقدر بیشتر تهدید یا خشونت میدیدند بیشتر بر حفظ چادر و روسری خود اصرار میورزیدند. جمعیت زیادی هم خانهنشین شدند تا بهباور خودشان، از ننگ برداشتن روسری و چارقد در امان بمانند. نتیجه این شد که طرح رضا شاه برای حذف حجاب در مجموع ناکام ماند.
🔹 اما چرا؟ اشکال کار رضاخان چه بود؟ اشکال اینجا بود که رضاخان به این نکته کلیدی توجه نداشت که چیزی را که در فرهنگ و باور انسان ریشه داشته باشد نمیتوان با زور و ارعاب از او گرفت. مادامی که آن فکر و آن اعتقاد هست، آن عمل و رفتار هم خواهد بود. اگر رضاخان بهقدر کافی روانشناسی میدانست، آگاه بود که برای این که چیزی را از کسی بگیری لازم است اول او را نسبت به آن چیز بیزار و متنفر کنی. باید تصویری کریه و آزارنده از آن شیء یا عمل در ذهن و روان او بنشانی و کاری کنی که در ذهن او تصویر آن چیز با تصور خشونت، توهین و وحشت همنشین شود، بطوریکه هر گاه یاد این افتاد، یاد آن بیفتد و بالعکس- به این میگویند تداعی یا همنشینی یا association. رضاشاه این را ندانست و اگر هم دانست، یه آن عمل نکرد و طبیعتا به مقصد نرسید.
🔹 اما چند دهه بعد، ماجرای عجیب و تأملانگیزی روی داد. حکومتی به قصد و شعار ضدیت با رضاخان و حذف تفکر و فرهنگ پهلوی ظهور کرد که اتفاقا خواسته رضاخان را با موفقیت کامل، محقق ساخت. چگونه؟ این سیستم جدید آنقدر با ارعاب و آزار و اهانت، دین و شعائر دینی و نماز و روزه و حجاب را به مردمی که خود او را برای آن انتخاب کرده بودند حقنه و تحمیل کرد که آنها از همه آن چیزها منزجر و گریزان شدند و یکی از آنها هم البته حجاب بود.
🔹 اینان با زور و ترس و توهین، حجاب مورد نظر و درحدفهم کوچک خود را آنچنان به زنان و دختران این کشور تحمیل کردند که امروز اسم روسری و چادر در ذهن اغلب آنها یادآور رعب و نفرت و انزجار است. نتیجه این شد که همان مردمی که برای حفظ حجاب، میجنگیدند و حتی کتک میخوردند و مقاومت میکردند، امروز برای حذف آن میجنگند و خطر میکنند. در حقیقت هیچکس یا روش دیگری قادر نبود با چنین موفقیتی، خواسته رضاخان را محقق کند.
🔹 اینها حقایق مهم تاریخی و اجتماعی و انسانی است، که درسهای بزرگی در آن نهفته است. یکی از آن درسها این است که در یک فرهنگ دیکتاتوری که نظام سیاسی، دچار توهم همهکارگی است، تصور دولتمردان این است که آنها باید همهچیز زندگی مردم خود را کنترل کنند، از جمله فرهنگ و باور و نوع پوشش و روابط خصوصی آنان را. حال آنکه چنین ذهنیتی از اساس، باطل و محکوم به شکست است چرا که رفتارهایی مانند پذیرش یا عدم پذیرش حجاب، یک امر باوری و نگرشی است که ریشه در تفکر و و جهانبینی انسانها دارد و مدیریت آن، کار قانون و مقررات یا پلیس نیست، بلکه امری است فکری و فرهنگی.
🔹 نکته دیگری که میتوان در آیینه چنین رویدادی بهخوبی آن را دید این است که قالب و ظاهر چندان مهم نیست؛ محتوا و باطن است که تعیینکننده است. عملکرد هرچه که باشد، نتیجه همان خواهد بود حتی اگر ظواهر کاملا متفاوت باشد. آنها با زور و باتوم روسری از سر زنان برمیداشتند، آینان با زور و باتوم روسری بر سر زنان میگذاشتند. هدفها متفاوت بود ولی روشها یکسان: زور و تحمیل و سپردن فکر و اعتقاد به زور و چوب و چماق.
🔹 به این ترتیب، رضاشاه و حکومت اسلامی هردو در طرح خود به یک نتیجه رسیدند: مقاومت عمومی و شکست. چرا؟ چون هردو ایدئولوژی، علیرغم قالب و ظاهر متضادشان، روش واحدی داشتند و روش واحد، نتیجه واحد میدهد. هردو شیوه از رفتار خود نتیجه معکوس گرفتند: رضاخان زمینه تولد حکومت اسلامی را فراهم کرد و حکومت اسلامی، آرزوی رضاخان را محقق ساخت.