📃چرا صدای حاکم می‌تواند «درباره‌» انسان حرف بزند اما «با» انسان‌ها نه؟ ✍️ صدای حاکم قادر به سخن گفتن با انسان‌ها نیست. او فقط از «انسان» حرف می‌زند، از یک مقوله و مفهومی کلی و انتزاعی و ناملموس. او از یک موجود مرده (انسان) حرف می‌زند، از چیزی که نیست. «انسان» وجود ندارد و آن‌ها که همچنان با اتکا به این مفهوم به تحلیل وضعیت موجود می‌پردازند، هنوز قادر به فکر کردن به وضعیت موجود نیستند. این مفهوم درست مثل زن، مرد، زبان و فرهنگ ناکارآمد و مرده است و قادر نیست حتی اندکی از وضعیت زندگی انسان‌ها را به ما نشان دهد. یکی از مسائلی که در ایران منجر به بی‌فکری شده است، منجر به ناتوانی در اندیشیدن، همین موضوع است؛ یعنی استفاده از زبان و مفاهیمی که بیشتر بازنمایی‌کننده‌ی جهان ارباب‌اند تا جهانی متمایز. نمی‌توان با مفاهیم و ابزارهای مفهومی‌ای که بارها ناکارآمدی خود را در توصیف وضعیت متکثر جامعه نشان داده‌اند و با استفاده از مفاهیمی که گفتمان رسمی با اتکا به آن‌ها راه تجاوز به انسان‌های موجود را فراهم می‌کند، به موقعیت کنونی نگاه کرد و به واقعیت پی برد. این مفاهیم (زن، مرد، انسان، زبان، فرهنگ) واقعیت را از چشم ما پنهان می‌کنند و ابزارهایی در خدمت گفتمان رسمی هستند، در خدمت سرکوب‌اند و با آنچه خود عامل سرکوب است نمی‌توان پرده از شیوه‌ی سرکوب برداشت. صدای حاکم با اتکا به مفاهیمی که تکثر را از چشم ما پنهان می‌کنند و صرفاً یکسانی و یکپارچگی دروغین را به تصویر می‌کشند، عملاً توان حرف زدن با انسان‌ها را از دست داده‌ است. او مدام «درباره‌» انسان حرف می‌زند اما توان حرف زدن «با» انسان‌ها را ندارد و اینجا تمایز میان «درباره» و «با» صرفاً تمایز میان دو واژه نیست بلکه تمایز میان دو نوع نگاه است. آن که صرفاً «درباره» انسان حرف می‌زند و نه «با» انسان‌ها، اساساً به آدمی همچون یک شیء می‌نگرد ‌و درکی از تفاوت و ارتباط و از سخن به طور کلی ندارد. در این جهان‌بینی «سخن» امری مازاد است، زبان امری مازاد است و آنچه بیشترین اهمیت را دارد پیروی کردن از الگوها، باورها و امور داده شده است. در چنین جهانی حرف زدن، سخن گفتن، گفتگو، ارتباط و تفاوت چه اهمیتی دارند؟ جهانی که این جهان‌بینی به نمایش می‌گذارد، جهانی است پیچیده به امور مقدس پنداشته شده و در جهانی که تقریباً هر چیز ارزش خود را از مقدار نسبت خود با امر مقدس پنداشته شده می‌گیرد، سخن گفتن چه اهمیتی دارد؟ سخن آنجا اهمیت پیدا می‌کند که امور نسبی شده باشند و هر صدا خود را فقط بخشی از جهان قلمداد کند و نه همه‌ی جهان. با وجود چنین صدایی، خشونت امری دائمی است، چرا که او خود را حقیقتی بی‌رقیب می‌داند. این صدا نه درکی از تکثر دارد و نه از حرف زدن و نه از گفتگو و نه از ارتباط و کمترین انحراف از آنچه او مقدس می‌پندارد، بی‌هیچ سخنی تنبیه و مجازات به‌دنبال خواهد داشت.