ای برادر، عزیز چون تو بسی ست در جهان هر کسی عزیزِ کسی ست هوس روزگار خوارم کرد روزگارست و هر دمش هوسی‌ست عنکبوت زمانه تا چه تنید که عقابی شکستهٔ مگسی‌ست به حساب من و تو هم برسند که به دیوان ما حسابرسی ست هر نفسی عشق می کشد ما را همچنین عاشقیم تا نفسی ست کاروان از روش نخواهد ماند باز راه است و غلغل جرسی ست آستین بر جهان برافشانم گر به دامان دوست دسترسی ست تشنه ی نغمه های اوست جهان بلبل ما اگرچه در قفسی ست سایه بس کن که دردمند ونژند چون تو در بند روزگار بسی ست...