✍️ ز. فاضلی
🖊 تنهایی و روانشناسی
انسان در عصر تنهایی
تنهایی ابعاد مختلفی را در برمیگیرد و از آن جایی که از دیرباز درآمیختن با دیگری، از دغدغههای بنیادین آدمی بوده مسئله تنهایی به یکی از پُررنگترین مسائل انسان تبدیل شده است. چون درآمیختن با دیگری هزینههایی دارد که شاید مهمترینش از دست رفتن خلوت و فردیت ما باشد.
تنهایی اساسأ چیست؟
دانشمندان علوم اعصاب تنهایی را حالتی از گوشبه زنگی بیشاز حد تعریف میکنند که ریشهی آن به نیکان و نخستیانما و نیز به سابقهی شکارچیِ گردآورندهی مان برمیگردد.
اما در تعریفی دقیقتر تنهایی را میتوان در سه ساحت بررسی کرد: تنهایی گاه واقعیت، گاه انتخاب و گاه احساس است.
در قسم اول که تنهایی واقعیت است، با تنهاییِ فیزیکی سروکار داریم. یعنی هنگامی که کسی کنارِ ما نیست.
در نوع دوم که به تنهایی در مقامِ انتخاب مینگریم، پایِ خلوت به میان میآید. در این حالت قصد داریم از دیگران کناره بگیریم و این انتخاب خودخواسته ما است. در این نوع تنهایی فرد میتواند حتی در حضور دیگران یا بودن در جمع، با خود خلوت کند. (از این تنهایی تحت عنوان تنهایی مثبت یاد شده)
و سومین قسم تنهایی حالتی است که در آن تنهایی احساس است و نوعی احساس منفی و ناخوشایند تلقی میشود.
احساس ناخوشایندی ناشی از ناکام ماندن از نیاز به برقراری رابطه با مختصاتی خاص.
ما احساس نیازی داریم و رابطهای که به دنبال آن بودیم برقرار نشده و در این حالت احساس تنهایی و طردشدگی و رها شدن میکنیم.
راه درمان تنهایی چیست؟
تنها راهِ درمانِ تنهایی، تنها بودن است.
حتی وقتی در کنارِ دیگرانیم، تنهاییم!
تنها با جسم و روحِ خود، تنها با ترس های خود!
تنها با فراخوانِ منحصر به فردِ خود برای قدم برداشتن در مسیر زندگیمان!
فرار از تنهایی میتواند به شکل فرارِ ما از خودمان دیده شود، فرار از مکانی که زمانی در آن به نبضِ هستی متصل بودیم.
ما به شکلِ ناگهانی و دردناکی در بدو تولد همچون فضانوردی که بندش پاره می شود و از سفینهی مادر دور میشود به سوی جدایی اولیه پرتاب شدهایم.
میتوان تصور کرد که بخش عمده ای از زندگی در تلاش است تا دوباره با آن «دیگری اولیه» یکی شود و به دنبال احساس امنیت، حفاظت و پرورش است.
البته هیچ اشکالی در داشتن این نیازها وجود ندارد اما زمانی که این نیازها بر ما حاکم شوند ، آن برنامه پرورشی و تطبیقی که زمانی لازمه رشد ما بود، دیگر مانع رشد میشود به عبارت دیگر، انطباق های ما که بر پایه ترس بودهاند و در گذشته جانمان را نجات دادهاند و کمک کردهاند تا بزرگ شویم، حالا مانع رشد بیشترمان می شوند، از آنجا که چنین انطباقهایی از مراحل اول رشدمان مشتق شده اند، مصمم هستند جان و توانمان را بگیرند، قابلیتها و ظرفیتهای دوران بزرگسالیمان را سست کنند و ما را در الگوهای شکل گرفته اولیهمان به بند بکشند و آنچه که قرار است به عنوان روحهای منحصر به فرد به جهان بیاوریم را تضعیف کنند.
برای نمونه: این میل به یکی شدن، انسان ها را در روابطِ آشفته نگه میدارد و یا آنها را به دلیل ترس از طرد شدگی از ایستادن پای ارزشهایشان باز میدارد، در حالیکه این ترسها طبیعی و رایجاند. همچنان نشان دهنده تخریب ِ فراخوانِ ما و تضعیف این ندا برای تحقق یافتن کامل خودمان هستند.
تنهایی میتواند بر حسب نگاهِ روانشناختی ما به یک بیماری یا موهبت بدل شود.
🔹
#جیل_لپور، The history of loneliness ۲۰۲۰، نیویورکر
🔹
#محمدرضا_سرگلزایی، تنهایی و دیگری
🔹
#جیمز_هالیس، زندگی بین جهانها، ترجمه مریم ابراهیمی