صدای نایین | VON
#روایت_شهدا به گزارش خبرگزاری فارس از نایین، مرور روزهای پر از حماسه و ایثار مردم استان اصفهان، فرص
ادامه داستان جوانان روستای هاشم آباد 👇 محمد مختاری هم نمی‌گذارد حرف رفیقش روی زمین بماند و او نیز راه امام حسین(ع) را ادامه می‌دهد؛ محمد با اینکه در روزهای کودکی از مهر مادر بی‌نصیب می‌شود و زندگی سختی را می‌گذراند، تحصیل را رها کرده و تصمیم می‌گیرد به جبهه برود و اصرار برادرهای بزرگتر برای ماندن را هم قبول نمی‌کند. لیلا مختاری خواهر شهید به خبرنگار صدای نایین می‌گوید: محمد با اینکه سن کمی داشت خیلی روی نماز و روزه و اعتقادات دینی حساس بود، چند سال بعد یک دفترچه یادداشت از او پیدا کرده بودیم که نوشته بود: «من این تعداد نماز و روزه قضا دارم و ۵ ریال هم به حاج حسن مومنیان بدهکار هستم و حتما به او بدهید.» وی ادامه می‌دهد: بردارم دفعه آخری که از جبهه برگشت مثل اینکه شهادت به او الهام شده باشد، اخلاق و رفتارش خیلی تغییر کرده بود و نوری در چهره‌اش دیده می‌شد، محمد قبل از رفتن، همه صحرا را زیر پا گذاشت تا پدرم را پیدا و با او خداحافظی کند، بعد از برگشت از سفر مشهد هم به من گفت: «لیلا، در حرم امام رضا(ع) به من الهام شد که این دفعه آخر است که به منزل می‌آیم و دیگر برنمی‌گردم و جنازه ام را برایتان می‌آورند.» مختاری با بیان اینکه پدرم مخالفتی نکرد و رضایت داشت، گفت: وقت اذان صبح بود که برادرم از اصفهان آمد و خبر شهادت محمد را آورد، پدر گفت: « محمد گلی بود که خدا به من داده بود و خدا هم از من گرفت من راضی‌ام به رضای خدا» 🆔 @SedayeNaein