🔻
آخوند خراسانی و مشروطۀ سکولار-۱
(به روایت آیتالله بهجت)
🖊مهدی جمشیدی
۱. امضاگیرندگان مشروطه، «ظاهرالصلاح» بودند و وجوهات خود را میپرداختند که آخوند خراسانی را در گرفتن مشروعیّت مشروطه، «فریب» دادند(در محضر بهجت، ج۱، ص ۳۲۲).
۲. امضای تأیید مشروطیّت را زمانی از آخوند گرفتند که ایشان مشغول به فکر و در حال آمادهسازی و ترتیب مطالب درس بود. هنگامیکه آخوند از پلههای اطاق مطالعۀ شخصی به پایین میآمد تا به مجلس درس برود که تمام فکرش در جمعآوری درس بود و برای فکر کردن در امر دیگر وقت نداشت، اساسنامه و مرامنامۀ مشروطیّت را به ایشان نشان دادند تا امضا کند. ایشان هم دید قانون اساسی و مجلس قانونگذاری و وکلا و نمایندگان مورد وثوق و منتخب مردم و ... همه، موافق اسلام و دین است و همۀ احکام و قوانین جاری مملکت بر طبق قرآن و اسلام و زیر نظر شش نفر از فقهای طراز اوّل است، بیدرنگ در همانجا امضا کرد. یک امضا از روی «غفلت» و «اشتباه» و یا در اثر «فریبخوردن» که از انسان صادر میشود، خدا میداند که چقدر «آثار زیانبار» بر او مترتّب میشود. «اسم خالی» و «شعار تنها» به درد نمیخورد و کافی نیست؛ اگر شما مشروطهایها راست میگویید که میخواهید بر طبق اسلام و قرآن عمل کنید، بیایید حکم علمای هر شهر را تنفیذ و پیاده کنید(در محضر بهجت، ج۲، ص۳۷۳).
۳. انسان باید کارهایش را مطابق «دفتر شرع» انجام دهد؛ چه موافق تقیّه باشد و چه مخالف آن. اگر انسان، کارش بر طبق «حجّت شرعی» باشد، اگرچه مخالف با واقع شود، در نزد پروردگار، معذور بلکه مأجور است. ولی چنین نباشد که کارهایمان با دفتر شرع، موافقت نداشته باشد و هرچه «خواستیم» یا «از ما خواستند»، انجام دهیم؛ هرچند برخلاف «شرع» باشد. اگر بخواهند یک امضا به نفع خود از انسان بگیرند، «گروهی» هجوم میآورند و «شرایط» را طوری فراهم میآورند تا به مقصد خود برسند؛ همچنان که در امضا به نفع مشروطه، از آخوند خراسانی پیش آمد و چه «سوءاستفادهها» که نکردند(در محضر بهجت، ج۱، ص۱۰۰).
۴. کشتهشدن شیخفضلالله نوری، مثل توپ در نجف صدا کرد، و علیه آخوند خراسانی تمام شد. اگر این قضیه نبود، ریاست مطلقه و مرجعیّت عامه، مانند میرزای شیرازی بزرگ به ایشان میرسید. لذا وقتی بعد از قتل نوری، نزد آخوند آمدند، فرمود: دنیای مرا از بین بردید، آیا میخواهید آخرتم را هم از بین ببرید؟!(در محضر بهجت، ج۲، ص۲۶۰).
۵. مردمِ این زمانه، مرجعی را میخواهند که به او وجوهات بدهند و دست او را ببوسند، به شرط اینکه «تابع» و «مطیع» آنها باشد، نه «متبوع» و «مطاع». کفّار، علمای شیعه را بهعنوان «مُحلّل» میخواهند تا از طریق نفوذ و قدرت آنها به «قدرت» برسند؛ لذا همین که قدرت به آنها منتقل شد، دیگر با مراجع کاری ندارند. حاضرند به آنها «احترام» بگذارند، امّا حاضر نیستند زیر بار «دستورات»شان بروند. وقتی مشروطهخواهان به قدرت رسیدند، برای آخوند خراسانی، رهبر انقلاب مشروطه در نجف، نوشتند اینگونه نیست که ما همۀ فرمایشات شما را بپذیریم(در محضر بهجت، ج۲، ص۲۴۴).
۶. آخوند ملا قربانعلی زنجانی میگفت به نجف میروم تا دو نفر را تعزیر کنم: یکی آخوند خراسانی و دیگری شیخالشریعة اصفهانی(در محضر بهجت، ج۲، ص۳۳۷).
۷. کلامی که از غیرمعصوم باشد، از هر بزرگی باشد، نباید به آن صددرصد اعتماد کرد، بلکه باید احتمال خلاف و خطا در آن داد. کلام معصوم هم هفتاد مَحمِل دارد که بدون فحص از معارض و صوارف آن، نمیشود به آن اعتماد، و به ظاهر آن عمل نمود. بنابراین، اوّلین تنبیه برای کسیکه میخواهد چیزی بفهمد آن است که هرکلامی که دید یا شنید، از هر بزرگی که بود، باید احتمال بدهد که کلام او خطا باشد. صرف اینکه صاحب کلام و گویندۀ سخن، بزرگ و بزرگوار است، نباید و نمیشود به آن اعتماد کرد. با اعتماد به غیر، کار را مگذرانید؛ زیرا آنان که معصوم نیستند. آقایی میگفت: به آخوند خراسانی خیلی اعتماد داشتم، ولی چون دیدم میتوانم بر برخی نظریههای او اشکال وارد کنم، اکنون اگر بگوید ماست سفید است، خوب چشمم را باز میکنم که ببینم مقداری زرد است، یا خیر(در محضر بهجت، ج۱، ص ۲۷۷).
https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60