⚘🍃⚘🍃☄🍃⚘🍃⚘ امشب در آغوش خدا یک لحظه مهمان می‌شوم با مهر در من می‌دمد، می‌میرم و جان می‌شوم هفت آسمان را در بغل می‌گیرم و قد می‌کشم هفتاد بار از عمق قلبم آه ممتد می‌کشم آه ای عزیز گم‌شده! دوری برایم سخت بود تنها بمانم در زمین... پیشت نیایم... سخت بود من برنمی‌گردم زمین، چون مال آنجا نیستم حالا که من صید توام، در بند دنیا نیستم آغوش گرم و مهربانت خانۀ جان من است می‌رویم و گل می‌دهم، چون فصل باران من است با این وجودِ تازه‌ام، آزاد هستم از خودم غوغاست در جانم که در فریاد هستم از خودم پیشت شکایت می‌کنم از خود که دورم از تو کرد از آن گناهانی که باعث شد شوم از عشق طرد آوای استغفار من پیچیده دور آسمان استغفرالله الذی ... می‌بخشی‌ام ای مهربان!