پنج‌سالش‌که‌بود‌،نمازمی‌خوند . . . خیلی‌علاقه ی‌ شدیدی‌نشون‌می‌داد‌‌ به مهر‌و‌تسبیح . . . مخصوصا‌تسبیح‌رو‌خیلی‌دوست‌داشت! هرجا‌می‌رفت‌یه‌تسبیـح‌می‌خرید . کلاس‌ِاول‌ابتدائی‌بود،اولین‌دوستی‌که پیدا‌کرد؛حافظ‌ِقرآن‌بود :) ازهمون‌کلاس‌سوم،چهارم‌ِابتدائی‌روزهایی‌که صبحی‌بود،ظھرمی‌رفت‌مسجد… روزهایی‌که‌بعدازظهری‌بود، شب‌ها‌می‌رفت‌مسجد(: پنجشنبه جمعه‌هم‌کھ‌ باید‌حتما‌مسجد‌می‌رفت‌ . همہ‌می‌گفتند،‌اصلا‌علی‌مثل‌ِیه مرد‌ِ کوچك‌می‌مونه'! ماتوش‌بچگی‌ندیدیم!همیشه یه روح‌ِبزرگی‌داشت،‌حرفای‌خیلی‌بزرگی‌میزد . .🌱" راوی: مادرشهید •┈┈•❀🌷❀•┈┈•