. - یا ؟ بادی به غبغب انداختم : -معلومه که جرئت… با شیطنت گفت: -دو تا پسر اونجا نشستن برو بهشون پیشنهاد دوستی بده . با چشمای گرد شده گفتم: -تو دیوونه شدی ؟؟؟ -خودت گفتی جرئت زیرش نزن وگرنه به همه میگم بلوف اومدی با حرص از جا پاشدم : -اه باشه خیلی گاوی خندید ، دستپاچه به سمت اون دو تا پسر رفتم معلوم بود از اون پولدار های باکلاسن . -خدایا خودت نجاتم بده . یکیشون پشتش به من بود ، یواش یواش نزدیکشون شدم ، اون یکی نگاهش به من افتاد از قیافش خوشم نیومد پس با خودم گفتم بذار به این یکی پیشنهاد بدم ، حداقل نگن کج سلیقه ام . نفسی تازه کردم و زدم سر شونه ی پسره و تند تند گفتم : -ببین هول برت نداره ، فکر نکن تحفه ای اما بیا با من دوست شو خیلی دختر پرفکت و نازیم… خونه ات نمیام اما اگه اس ام اس بدی جواب میدم نظرت چیه؟ پسره که انگار به گوش های خودش شک کرده بود برگشت طرفم : با دیدن رئیس شرکتمون مثل کره آب شدم . متعجب از جاش بلند شد و مغرورانه گفت: ببین چجوری آبروش جلوی رئیسش میره😂😂👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/449773580C5244c1c88d