"لباس هایم را پوشیده و منتظر محمد بودم. وقتی صدای بوق ماشین محمد آمد. از آرایشگر خداحافظی کردم و از آرایشگاه خارج شدم. محمد منتظرم بود. شال را طوری جلو کشیده بودم که اصلا صورتم واضح نبودچون جایی را نمی دیدم محمد دستم را گرفت و به سمت ماشین برد.❣ لبخند تلخی زدم درست مثل عروس دامادها داخل ماشین که نشستم محمد حرکت کرد. از استرس ناخن هایم را کف دست می فشردم.💫 مدتی که گذشت محمد آهنگ زیبا و گوش نوازی را پلی کردتا اومدی تو زندگیم همه چی عوض شد انگارواسم عشق معنی نداشت و عاشق شدم این بارتا تورو دیدمت انگار به تو شدم گرفتار... زیر شالی که داشتم چشم هایم گرد شد. دمای بدنم بالا رفت. این..این اهنگ ،این آهنگ چه می گفت؟ تا اومدی تو زندگیم وقتی چشاتو دیدم جز تو از دنیا و همه آدما دست کشیدم تورو از روزی که دیدم دیگه یه آدم دیگم .🍁 یعنی از قصد این آهنگ را گذاشته بود؟💟 ضربان قلبم اوج گرفت. صورتم گر گرفته بود.محمد که اهل اهنگ گوش کردن آن هم از این سبک ها نبود.❌ شاید اینو ندونی که تو دلیل زندگیمی بذار اینو بگم بهت یا هیچ کس دیگه یا تو...💟 🔴👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3360358432Ce9b5dbe1dd