📌هدایت بحر العلوم یمنی مرحوم آیت الله اصفهانی (قدّس سرّه) از آیات ومراجعی بود که بی واسطه به فیض ملاقات حضرت مهدی، صاحب الزّمان - ارواحنا له الفداء - مشرّف شده بود، یکی از آن موارد، قضیه شگرفی است که دانشمند معاصر آقای حاج شیخ محمّد رازی قدّس سره در جلد اول کتاب گنجینه دانشمندان نقل کرده است. او می نویسد: علاّمه متتبّع آقا حاج سید محمّد حسن میرجهانی طباطبایی (قدّس سرّه)، صاحب تألیف مفید که از خواصّ اصحاب ایشان بودند حکایت کرده اند که: یکی از علمای زیدیه به نام سید بحر العلوم یمنی وجود حضرت ولی عصر (علیه السلام) را انکار می کرد وبا علما ومراجع شیعه آن روز، مکاتبه کرده وبرای اثبات وجود وحیات آن حضرت، برهان می خواست وآقایان از کتب اخبار وتواریخ عامه وخاصه اقامه دلیل می کردند؛ ولی وی قانع نمی شد ومی گفت: من هم این کتب را دیده ام! تا اینکه برای مرحوم آیت الله اصفهانی نامه نوشت وجواب قاطعی خواست. سید در جواب مرقوم فرمود: جواب شما را باید مشافهة بدهم، شما طی سفری به نجف مشرّف شوید. بحر العلوم با فرزندش سید ابراهیم وچند تن از مریدان خاصش، به نجف اشرف مشرّف وهمه علما از جمله مرحوم آیت الله اصفهانی از وی دیدن کردند. سید بحر العلوم عرض کرد: من به جهت دعوت شما به این مسافرت آمدم؛ جوابی که وعده فرمودید بدهید. ایشان فرمودند: شب بعد به منزل من بیایید. شب بعد به منزل سید آمدند وپس از صرف شام ورفتن اکثر میهمان ها وگذشتن نیمی از شب، نوکر خود، مشهدی حسین چراغدار را طلبیده وفرمودند: به سید بحر العلوم وفرزندش بگویید بیایند. ما نیز تا در منزل رفتیم، اما به ما فرمودند: شما نیایید وخودشان به اتفاق سید وفرزندش رفتند وما ندانستیم کجا رفتند. روز بعد که سید ابراهیم یمنی، فرزند بحر العلوم مزبور را ملاقات کردم، از جریان شب پرسیدم. سید ابراهیم گفت: الحمد لله (بحمد الله) ما مستبصر واثنی عشری شدیم. گفتم: چطور؟! گفت: برای اینکه آقای اصفهانی حضرت ولی عصر امام زمان (علیه السلام) را به پدرم نشان داد. تفصیل آن را پرسیدم. گفت: ما که از منزل بیرون آمدیم نمی دانستیم به کجا می رویم؛ تا اینکه از شهر خارج ووارد وادی السلام شده ودر وسط وادی، جایی بود که آن را مقام مهدی (علیه السلام) می گفتند. چراغ را از مشهدی حسین گرفته وخود ایشان به اتفاق پدرم ومن وارد آن محیط شدیم، پس آقای اصفهانی از چاه آنجا، آب کشید ووضو تجدید کرد در حالی که ما به عمل او می خندیدیم؛ آنگاه وارد مقام شد وچهار رکعت نماز خواند وکلماتی گفت؛ ناگاه دیدیم آن فضا روشن گردید، پس پدرم را طلبید. وقتی وارد آن مقام شد، طولی نکشید که صدای گریه پدرم بلند شد و صیحه ای زد وبیهوش شد؛ نزدیک رفتم، دیدم آقای اصفهانی شانه های پدرم را مالش می دهد تا به هوش آمد ووقتی از آنجا برگشتیم، پدرم گفت: حضرت ولی عصر حجّة بن الحسن العسکری صلوات الله علیهما را مشافهة زیارت کردم وبا دیدنش، مستبصر وشیعه اثنی عشری شدم. 📚شیفتگان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، ج ١، ص ١٢٢. ♥️اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✅ کانال آیَتٌ اَلله بَهجَت (ره) ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄