آیت الله شبیری زنجانی نقل نمودند: حاج میرزا فخرالدین جزایری می گفت: یک روز منزل مدرّس رفتم و صد تا هزار تومانی دیدم. حاج میرزا فخرالدین می گفت: من تا آن موقع هزار تومانی ندیده بودم، با اینکه او با اعیان و اشراف مربوط بود. آن وقتی هم که ایشان برای ما نقل می کرد، ما هم هزار تومانی هیچ ندیده بودیم. هزار تومانی منحصر به سلاطین و ثروتمندان بود. 🔰گفتم: این چیست. گفت: رضاخان این را برای ما فرستاده و گفته که این در اختیار تو باشد، با آن هر کاری می خواهی بکنی، بکن و هر پستیهم بخواهی، ما در اختیارت می گذاریم، ولی کاری به کار ما نداشته باش و بگذار ما زندگی کنیم. گفتم: شما چه گفتید: می گفت: منم به آن واسطه گفتم: من با یک شرط قبول می کنم و آن این است که من این پول را صرف مخالفت با خود رضاخان بکنم! اگر با این شرط می پذیرد، من این پول را قبول می کنم و الاّ نه. واسطه رفته بود که شرط مدرس را مطرح کند. گفت: ما آنجا بودیم که صدای اسب آمد، آن شخص با اسب آمد و پول را برداشت و برگرداند. 📗 جرعه ای از دریا ج ۱ ص ۵۴۹ @semimm