🌺 ✨ ☘...اولین مورد آن هم زمانی بود که پدر آقایان ... در قم، فوت کرد و بدهی‌های زیادی داشت. گمان می‌کنم که سال ۴۶-۴۷ بود. یکی از فرزندانش که به آقا ارادت داشت، خدمت ایشان آمد و گفت: پدرم از دنیا رفته و بدهی دارد. یکی از برادرانم کارمند دولت است که چیزی ندارد. یکی دیگر از آنها هم استاد دانشگاه است که او هم وضعیت مالی خوبی ندارد. برادر دیگرم هم که تمکّن مالی دارد، نمی دهد! با این شرایط، وظیفه من چیست؟ 🔹 آقا فرمود: «شما بدهی پدر را بده». گفت: آقا! من یک خانه دارم که زن و فرزندم در آن می‌نشینند و یک مغازه قصابی. 🔹 آقا فرمود: «اینها را بفروشید و بدهی پدر را بدهید». آن شخص گفت: اینها را هم که بفروشم، شاید نتوانم همه بدهی پدرم را بدهم! 🔹 آقا فرمود: «هر کاری می‌توانید بکنید، ولو قرض کنید. من، ملتزمم¹ که جبران شود برای شما !» دیگر به عمرم کلمه «من» را نشنیدم که بگویند. بنده با این شخص، دوست بودم. لذا از این فرمایش پدرم خیلی ناراحت شدم و در دلم می‌گفتم: آقا! این دوست ما را داری بی‌خانمان می‌کنی، می‌گویی ملتزمی؟! شما در مورد مال خودت هم ملتزم نیستی!». البته آن زمان، خام بودم و متوجّه نبودم. ☘ به هر حال، آن شخص رفت و خانه اش را فروخت؛ حتّی طلاهای همسرش را هم فروخت و بدهی پدرش را داد. سپس خانه‌ای را اجاره کرد. چند سال، در آن خانه بود که روزی صاحب‌خانه آمد و به او گفت: می‌خواهم این خانه را به تو بفروشم! پاسخ داد: من که پول ندارم! صاحب‌خانه گفت: همین پول اجاره‌ای را که می‌دهی، به عنوان قسط خرید خانه بر می‌دارم. هر وقت هم که پول دستت آمد، به من بده تا به تدریج، پول آن، جور شود. شخص دیگری هم آمد و به او گفت : می‌خواهم زمین بخرم. تو هم بیا شریک من باش! گفت: من پولی ندارم. شخص پیشنهاد دهنده گفت: شریک شو، بعدا بده! به همین منوال، وضع مالی این شخص، از اوّل هم بهتر شد. ١: یعنی متعهد می‌شوم؛ تضمین می‌کنم 🔹 آیت الله رحمةالله علیه 📖 جرعه ای از زمزم عرفان صفحه‌ی ۲۸۱ و ٢٨٢ 🆔 https://eitaa.com/sepide_sobh