💠 دویست و سی و چهارمین قرار 💠 بسم رب المهـ(عج)ـدی .... ‌کتاب دعا را‌گشوده ام ... زیر لب نجوای عاشقانه هر صبحگاه‌ را زمزمه میکنم ... و به روزی می اندیشم که شوره زار دنیا را با قدوم نازنین ات گلستان کرده ای ... آن‌ روز که بلبلان ترانه عشق تو را سر می دهند ... رنگین کمان صلح و دوستی به مردم دنیا لبخند میزند ... همان روز زیبا که ترنم نام زیبایت در دست نسیم در کوچه پس کوچه های گیتی، گوش عالمیان‌را می نوازد ... و بارانی از شکوفه های بهاری بر سر و روی دنیا باریدن می گیرد ... اللّٰهُمَّ إِنْ حالَ بَيْنِي وَبَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِي جَعَلْتَهُ عَلَىٰ عِبادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً فَأَخْرِجْنِي مِنْ قَبْرِي مُؤْتَزِراً كَفَنِی ... به این فراز از دعا که میرسم بغض گلویم را می فشارد، قطره اشکی روی گونه ام می غلطد و آهی سرد از اعماق وجود میکشم و زیر لب زمزمه میکنم ... ترسم تو بیایی و من آن‌روز نباشم .... سه شنبه ای دیگر نیامدی و نگاهمان دست خالی برگشت. اين سه شنبه نیز به تاريخ سوم اسفند ماه ۱۴۰۰،با اهداء دمنوش، عطر یاد یوسف زهرا سلام الله علیهما را در کوچه پس کوچه های شهر پراکندیم. میز قرآن و صلوات، میز تبادل کتاب، میز خدمات پزشکی و میز کودک و میز نوجوان از دیگر خدمات خادمین بود. ترسم که شعر سنگ‌ مزار من این شود او هم جمال یوسف زهرا ندید و رفت اللّٰهُمَّ إِنْ حالَ بَيْنِي وَبَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِي جَعَلْتَهُ عَلَىٰ عِبادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً فَأَخْرِجْنِي مِنْ قَبْرِي .... @seshanbemahdavi