💠 سیصد و چهل و هشتمین قرار 💠 بسم رب المهـ(عج)ـدی ... باران که می بارد، عطر یاد دل انگیز تو را در خاطرم می پراکند ... یاد مهربانی بی دریغ تو می افتم... خواه دل ما سنگلاخ باشد، یا دشت و دمن، خواه زمین لم یزرع باشد یا مزرعه ای حاصل خیز، باران مهربانی ات، بر همگان یکسان باریدن می گیرد. به یادت باشیم یادمان میکنی؛ از یاد شریفت غافل باشیم، به یادمان هستی و دعامان می کنی ... باران شرم از چشمانم می چکد، آنگاه که به یاد می آورم چقدر لحظه هایم از حضور سبز تو خالی ست ... بر کویر تف دیده دل عطشناکم ببار، حضرت باران ... ببار و جانم را آن چنان از عشقت سیراب کن که حتی لحظه ای یاد شریفت از خاطرم محو نشود. سه شنبه ای دیگر نیامدی و نگاه مان دست خالی برگشت .... اين سه شنبه به تاريخ یازدهم اردیبهشت ماه ۱۴۰۳، با برپایی میز ختم قرآن و صلوات، میز تبادل کتاب، میز خدمات پزشکی و میز خوشنویسی، یاد یوسف زهرا سلام الله علیهما را در کوچه پس کوچه های شهر پراکندیم. باران اگر تویی، دلِ من، چون کویرِ خشک چشم انتظارِ بارشِ لبخندهای توست  أللّهُم لَيّن قَلبي لِولي أمرِك ... @seshanbemahdavi