باد عمامه‌اش را تنگ در آغوش کشید و با خود برد. راه مکه بیابان بود. طوفان شن و بادهای تند و لحظه‌ای دور از ذهن‌ نبود. یک لحظه طوفان قیامت به پا می‌کرد و لختی بعد آرامش و آفتابی عجیب برقرار می‌شد که انگار سال‌ها‌ بود بختک شده روی شن‌ها. درست مثل همان چند ساعت قبل که قاسم ‌بن محسن در هُرم گرما، بادیه‌ نیشینی را دید و مهمان سایه چادرش شد. مرد آه در بساط نداشت و به غایت گشنه بود. قاسم قرص نانی داشت. همان را پیش کش کرد و بعد از استراحتی کوتاه به راه افتاد. به مقصد که رسید، امام را که دید از شوق دیدار همه چیز را فراموش کرده بود. آقا فرمود: ای قاسم‌ عمامه‌ات را در راه باد با خود برد؟ با چشمانی گرد شده از تعجب یادش آمد و گفت‌: بله آقا به خادم‌ گفت: برو عمامه قاسم‌ را بیاور. عجیب بود همان عمامه با پیچش‌های مخصوص خودش بود. قاسم‌ گفت: آقا این‌ عمامه چه‌گونه به دست شما رسید؟ امام پاسخ داد: تو در راه به مستمندی صدقه دادی و خداوند احسان تو را پذیرفت و به شکرانه آن، عمامه‌ات را به تو برگرداند . ((إِنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِین)) "خداوند متعال مطمئنا پاداش نیکوکاران را ضایع و تباه نمی سازد". * توبه /۱۲۰ * امام‌ جواد (ع) همیشه این‌گونه بود با آیه‌های قرآن زندگی آدم‌ها رنگین می‌کرد.‌ دوست داشت قرآن برود و بنشیند درست وسط زندگی مردم. * برداشتی آزاد از: الخرائج، ج 1، ص 377; کشف الغمه، ج 2، ص 367 . •┈•✾•☘🌸🍀•✾•┈• «پویش ستاره های زمین» 🆔 @setare114 🌐 https://b2n.ir/z58400